چکیده:
یکی از مشکلات اجتماعی جوامع امروز، بخصوص جوامع شهری، انحرافات اجتماعی 1 است
که به صورت جرم 2 و بزهکاری 3 نمایان میگردد.آنچه در نظریهها و تحقیقات مربوط به
جرم و بزهکاری مهم است. درک بهتر از چگونگی گسترش جرم و بزهکاری و چگونگی دوام و
استمرار رفتار جنایی و بزهکارانه در دوره کوتاهی از زمان یا برای همیشه است.بطور
کلی دو دیدگاه متفاوت در نگرشهای نظری معاصر برای تحلیل انحرافات اجتماعی وجود
دارد.دیدگاهی که بر متغیرهای ساختاری بنا شده است و علل ارتکاب جرم و بزهکاری را در
ساختار نظام اجتماعی جستجو مینماید.نظریههای بیسازمانی اجتماعی، نظریه جنسیت و
کنترل قدرت، نظریههای خرده فرهنگی، نظریه برچسبزنی، مارکسیسم و نومارکسیسم و
امثال اینها در این دیدگاه قرار میگیرد.دیدگاه دوم که بر عوامل موقعیتی تأکید
دارد نظریههای کنترل اجتماعی، یادگیری اجتماعی و نظریههای انحرافات اجتماعی طبقه
متوسط و امثال اینها را شامل میگردد.هر یک از نظریهها بر جنبههای خاصی از جرم و
بزهکاری تأکید نموده و جنبههای دیگر را مورد انکار قرار داده است در این مقاله،
ابتدا خلاصهای از نظریههای مختلف انحرافات اجتماعی با تأکید بر نکات قوت و ضعف
آنها مطرح میشود و سپس درباره ائتلاف نظریهها و ادغام نظری آنها بحث صورت
میگیرد.هدف از این بحثها حرکت به سوی ارائه نظریهای مناسب در تبیین رفتار
انحرافی است.
خلاصه ماشینی:
"هر یک از نظریهها بر جنبههای خاصی از جرم و بزهکاری تأکید نموده و جنبههای دیگر را مورد انکار قرار داده است در این مقاله، ابتدا خلاصهای از نظریههای مختلف انحرافات اجتماعی با تأکید بر نکات قوت و ضعف آنها مطرح میشود و سپس درباره ائتلاف نظریهها و ادغام نظری آنها بحث صورت میگیرد.
آنها روابط خاص سرمایه داری، و ساختار قدرت را مورد توجه قرار داده و بر این باورند که نظام قضایی در جوامع سرمایه داری تحت کنترل صاحبان قدرت و سرمایه بوده و قوانین عمدتا در جهت حفظ سلطه طبقه حاکم و تعدی نسبت به طبقات پایین جامعه وضع میگردد.
رهیافت موقعیتی: مطالعاتی که در مورد انحرافات اجتماعی بر اساس رهیافت ساختی انجام شده است اغلب بر جرم و بزهکاری طبقات پایین جامعه متمرکز شده و در تبیین رفتار انحرافی به عوامل اقتصادی تأکید شده است.
رهیافت نظری ترکیبی: رهیافت ساختی که شامل نظریههای نظم اجتماعی(مانند نظریه بیسازمانی اجتماعی) و انتقاد اجتماعی(نظیر مارکسیسم)میشود تحلیلهای متفاوتی از علل و ماهیت جرم و بزهکاری دارند و سرانجام راه حلهای متمایزی برای کاهش انحرافات اجتماعی ارائه میدهند.
در مقابل، رهیافت موقعیتی(مانند نظریه کنترل اجتماعی)عوامل ساختاری نظیر نابرابری اقتصادی و اجتماعی را در شکلگیری رفتار انحرافی به عنوان واکنش اجتماعی نادیده میگیرد و این رهیافت در تبیین رفتار انحرافی غالبا به واکنش افراد در مقابل خانواده و مدرسه و گروه دوستان توجه مینماید.
دیدگاه اول که شامل نظریههایی نظیر مارکسیسم و نومارکسیسم، بیسازمانی اجتماعی، خرده فرهنگی، و برچسبزنی و امثال اینها میشود، بر متغیرهای زمینهای متمرکز شده و معتقدند که انگیزه ارتکاب جرم و جنایت و بزهکاری به علت وجود نابرابریهای ساختی در جامعه بالا میگیرد."