خلاصه ماشینی:
"»/ از شعر اعماق و اوجها 4ـ نام و یاد: /«بهار/ عطرهای تازهنام و ناشناخته را/ در صدای تو میجوید/ به زمزمة نامم از لبانت/ خرسندم»/ از شعر لحظههای کدر و یا: /گلها/ دیری است به نامت خو کردهاند/ باید/ باید معطر باشند/ نامت را/ آب وضو کردهام؛/ باید/ باید مطهر باشم!/ و بالاخره شیفتگیهای مریدانهاش را به روشنی چنین زیبا بیان میکند: /«به گاه تبسمت/ ای که خدا خفته در تبسم توست/ ای که در تبسمت/ خدا بیدار میشود/ عطاری دیگرم/ آن سوی هفت شهر عشق»/ از شعر عطاری دیگر از این نمونهها که بگذریم میرسیم به شعرهایی که صاعدی در قالبهای سنتی برای پیر و مرادش سروده است، که در عین سادگی، بسیار زیبا و دلنشین افتادهاند، بهویژه در مثنویها که عطر مثنوی مولانا را به یاد میآورند، مثل: آمدی زان سوی خط سرنوشت خط عشقم سرنوشت از سر، نوشت آمدی در هیأت عشق تمام یا محمدباقر ای کام مدام دستهایت، دست جانم را گرفت عشق آمد، آب و نانم را گرفت عشق آمد، بحربحر و رودرود جرمهای زهد خشک از من زدود پوستم را خانة آیینه کرد تا شوم شایسته اطلاق مرد از شعر سرزمین رازها یا: من نه مولانا، تو شمس دیگری از هجایم صد صدا میپروری دیری و دیری است در من شاعری در دو سوی لحظههایم حاضری واژگان را خون تازه میدهی بوی صد مضمون تازه میدهی بوی کعبه، بوی طور آتشین بوی تسبیحات من در اربعین از شعر وطن بعد از مثنویها میرسیم به فصل سوم مجموعه و دوبیتیهایی که همه آنها حال و هوایی سالکانه را منعکس میکنند و در این دوبیتیها نیز شاعر همچنان از پیر و مراد خود گفتوگو دارد: محمدباقرم، ساقی است، هی هی ز جامش میکنم، هفت آسمان طی بگو آیا زمین!"