چکیده:
پیشوای مکتب اشراق، با گرایش به نور که پناهگاهی آرامشبخش برای روح انسان محسوب میشود، به تبیین، اصلاح و احیای حکمتی پرداخت که طریقتی را ارایه میکند که انسان جویای حق و عدالت و عاشق طریقت با احاطه بر برهان و مراقبه و تامل درونی، به معرفت حقیقی و اشراق یعنی به هویت راستین خویش نایل میآید. این حکمت، که در آن ذوق و شهود با برهان و نظر همراه میگردد و از آن نیز برتری مییابد، تجلی معرفت در جان انسان میشود و او را از خود بریده و به خدا پیوند میدهد. در این دیدگاه، حکیم راستین و متاله است که شایسته رهبری جامعه انسانی است و میتواند با ایجاد مدینه فاضله، بشریت را به سوی سعادت واقعی سوق دهد.
خمیره و بنیان این حکمت را حکیمان پارس پایهگذاری کردند، و افلاطون و دیگران آن را پی گرفتند لذا، این حکمت که حکیم ما احیاگر آن است بیش از هر چیز پارسی (ایرانی) است، اما با وحی قرآنی و اندیشه محمدی(ص) همسان است؛ چه در پی تحقق عدالت و سعادت و فضیلت است. این احیاگری، نه جبنه شعوبیگری دارد و نه ملیگرایانه است، بلکه در پی تحقق حق و عدل است و نمونه آن را در انبیا و ملوک ایرانی و حکیمان پارس ـ که برخی از آنها پیامبر نیز هستند ـ و متاله مییابد. پس تقسیمبندی او به شرق (عالم مینوی و نورانی) و غرب (عالم ظلمانی و این جهانی) تقسیم جغرافیایی نیست، بلکه معیار آن حق و باطل، نور و ظلمت و عدل و ظلم است که بیش از هر جا در شرق (پارس) تجلی یافته است، ولی در اصل هویتی انسانی، آزادیخواهانه و عدالتطلبانه و سعادتجویانه است.
خلاصه ماشینی:
"به طور کلی حکیم سهروردی بر آن است که از طریق آگاهی بر حکمت نظری،تأمل درونی و تقوا و سلوک و تهذیب نفسانی و شهود و اشراق دست یابد و حقایق رابیپرده ادراک کند و این نوع ادراک حقیقت،همان فرهی ایزدی یا خره که در اوستا باعنوان خورنه آمده و حاصل همان نگرش ذوقی و شهودی است که انسان با دارا شدنآن به کشف میرسد و حکیم اشراقی میگردد.
این راه،پس ازایرانیان و بر فراز بزرگان یونان،در وجود شخص رسول الله(ص)و خاندانش چونعلی بن ابیطالب(ع)«حکیم العرب»و پیروان راستین آنها تجلی یافته است و در نگرشاو،نور محمدی(ص)بر پیامبران و حکیمان پیش از او تابیده است و آنان را به مقامخرهی کیانی رسانیده است،اما نوری که[امروزه]مشاهدهی این حقایق را انکارناپذیرمیسازد،همانا نور منبعث از وحی قرآنی است(سهروردی،1380 ب،ج 3:33«مقدمهی مصحح»)؛و لذا،به بیان دکتر سید حسین نصر او«موفق شد در حالی که عارفیکاملا اسلامی و مفسری عمیق از حقایق قرآنی بود،در آسمان معرفت اسلامی حقایقرمزی و تمثیلی حکمت ایران باستان را مشاهده کند و به آن حیات نوین بخشد(سهروردی،1380 ب،ج 3:33).
در این میان معیار وملاک برتر هستند،اما این کیان خره چونان عصمت در نگاه حقجویان مسلمان امریاست حاصل تلاش و گوشش انسانی وارسته و خداگونه و به تعبیر فردوسی حکیم: {Sفریدون فرخ،فرشته نبود#به عود و به عنبر،سرشته نبود#به داد و دهش یافت او نیکویی#تو داد و دهش کن فریدون توییS}اما این هویت اشراقی،هویت انسانی انسان است؛هویت راستین انسانهایی از خودگذشته و به خدا پیوسته؛هویت عدالتخواهان و عدالتجویان و صاحبان فضیلت،کهاز غرب ظلمات رهایی جسته و به سوی شرق و اشراق حق و عدالت روی آوردهاند وهرکس در هرکجای عالم که این گونه باشد اشراقی و شرقی است و اگر جز این باشد،حتی اگر در دیار شرق و پارسی هم باشد،غربی و ظلمانی است."