چکیده:
زندگی مدرن دارای مبانی متافیزیکی مهمی برای خود است که این مبانی ابعاد مختلف حیات دنیوی بشر مدرن را مدیریت میکنند. اهمیت مبانی مذکور در آن است که آنها نحوه نگرش انسان جدید به کل نظام هستی، اعم از خدا، خودش و جهان، را تعیین کرده و لذا با محوریت انسان همه حقایق را فهم و تفسیر میکنند. نتیجه محوریت انسان و سپس معطوف شدن همه توجه به تامین نیازهای دنیوی باعث افراط او در استفاده از مواهب خدادادی در طبیعت، و غفلت از حقایق غیرمادی و معنوی میشود که این دو امر از بحرانهای اساسی انسان در جهان مدرن است. در حل بحران زندگی مدرن، به نظر میرسد نقش دین، بالاخص ادیان الهی، بر عوامل و مولفههای دیگر مقدم باشد؛ زیرا دین قادر است پاسخ پرسشهایی که انسان مدرن از طریق علم و متافیزیک مدرن نتوانست پاسخ آنها را بیابد به انسان گوشزد کند. با توجه به نقش مذکور دین و نیز اهمیت علم و نگرش متافیزیکی در حل بحران انسان مدرن، میتوان به اهمیت نقش علم دینی در این زمینه توجه داشت؛ زیرا علم دینی، در اینجا، نظام معرفتی درباره جهان طبیعت و نیز ماوراء طبیعت است که آموزههای دین در شکل دهی متغیرهای تاثیر گذار آن، دارای نقش و تاثیر مهمی است که به واسطه همین کلیت علم، بالاخص کاربردهای آن را، رنگ و جهت دینی داده و از بروز نتایج سکولار و ضد دین جلوگیری میکند.
خلاصه ماشینی:
"در این نگاه،بین ایدئولوژی و علم درهای فراخ،دهان گشوده است!مشهورترین ایدئولوژیهایی که بدون استوار بودن بر یافتههای علمی،اما با سوءاستفاده از آن برای شکلگیری و انسجام خود در قرون نوزدهم و بیستم به وجود آمده و به قدرت سیاسی و نظامی دست یافتند،عبارت بودهاند از:تقدیس ملت(نوعی ناسیونالیسم ایدئولوژیک)،تقدیسنژاد(نازیسم،فاشیسم)،تقدیس پرولتاریا و جامعۀ اشتراکی (لنینیسم،استالینیسم،مائوئیسم)و نظایر آن.
مکاتب مارکسیستی نیز به دلیل نوع مواجهۀ فلسفی خود با دین و مذهب،با هر آنچه رنگ و بوی دینی و مذهبی داشته باشد درستیزند،اما نتایج تحقیق مؤید این واقعیت است که علم و ایدئولوژی،منطق خاص خود را دارند و همانگونه که در توضیحات مستند بدان پرداخته شد،اصولا علم فارغ از بیطرفی و ارزشها وجود ندارد و نظامهای به ظاهر مدعی مذموم بودن اقدام ایدئولوژیک(از جمله مارکسیسم)،خود بالاترین بهره را از ایدئولوژیک نمودن آمارهای خود بردهاند.
به طور مثال،چنانچه ارزشهای حاکم بر یک ایدئولوژی بر کاهش فقر از جامعه و یا انتظامبخشی به رفتارهای اجتماعی(از جمله عدم ایجاد مزاحمت از سوی اوباش و بزهکاران)تعلق گرفت و برای دستیابی به این هدف از ابزارهای علمی سود جست (چهرهنگاری،آزمایش DNA و نظایر آن)،آیا باز میتوان اینگونه اقدام را از مصادیق ایدئولوژیک شدن علم دانست؟بدون شک،جنبههای مذموم ایدئولوژیک شدن علم، ناظر بر سوءاستفاده از دستاوردهای علمی است که به جای کمک به تأمین رفاه، آسایش و آرامش نوع انسانها،در خدمت استقرار و استمرار نظامی از کشاکش،نزاع و تحمیل نظریات قدرت برتر جامعه بر دیگر افراد جامعه قرار میگیرد."