چکیده:
در دوره ای که نیومارک (NEWMARK 1981) آن را دوره ماقبل زبان شناسی ترجمه می نامد، بحث درباره ترجمه حول یک سوال کلی صورت می گرفت و آن این بود که ترجمه باید به روش آزاد انجام شود یا روش نقل به عبارت، نظریه پرداز، که خود را مجبور به انتخاب این یا آن روش می دید، این پرسش را به صورتی تجویزی و با استناد به یکی از چهار عامل فرهنگی، اخلاقی، زبانی و زیباشناختی و یا مجموعه ای از این عوامل پاسخ می داد. پاسخ هایی را که با استناد به عوامل مذکور داده شده می توان، به طور خلاصه، به صورت قضایای دوگانه متضاد به شرح زیر بیان کرد:
عامل فرهنگی
الف) ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را تا آنجا که لازم است باید تغییر داد تا با فرهنگ مقصد سازگاری پیدا کند.
ب) ترجمه ابزاری فرهنگی است. متن اصلی را باید با کمترین تغییر ترجمه کرد تا نمودار شیوه تفکر و بیان ملتی دیگر باشد ...
خلاصه ماشینی:
"نظریهپرداز دیگر تجویز نمیکند بلکه، با استناد به عوامل متعدد بهخصوص نوع متن، بهجای آنکه بگوید باید این یا آن روش را بهکار برد، میگوید این یا آن روش برای ترجمه این یا آن نوع متن مناسبتر است و دلایل عینی خود را نیز ذکر میکند.
در روش آشناییزدایی، مترجم پایبندی مطلق به قراردادهای زبانی و متنی فرهنگ مقصد نشان نمیدهد و، در مواردی، تعبیرهای فرهنگی زبان مبدأ را عینا به متن ترجمه وارد میکند و، در نهایت، سبکی میآفریند که روان و متعارف نیست، به طوریکه خواننده احساس میکند متن متعلق به زبان و فرهنگی دیگر است.
در روش ترجمه محض، مخاطب یا نقش متن در فرهنگ مقصد عوض نمیشود و متن، بدون کمک توضیح و پانویس و انواع تغییر بیان، زبانی سادهتر و قابل فهمتر نمییابد و مترجم در پی برقراری تعادل در سطح اندیشه، صورت یا نقش متن اصلی است.
کریستین نورد(19) ، که خود از طرفداران نظریه ورمیر است، به نقص اخلاقی این روش اشاره میکند و میگوید: «اگر متن طبق هدفی خاص ترجمه شود، مترجم نمیتواند، ولو اینکه سفارشدهنده ترجمه بخواهد، در چارچوب فرهنگی خاص هر هدفی را برای ترجمه هر نوع متن انتخاب کند.
در هر جامعه، تصوری خاص نسبت به ترجمه وجود دارد و بدیهی است خواننده هر ترجمه را مطابق با همان تصور ارزیابی میکند و، اگر مترجم تغییری در صورت یا معنی یا نقش ترجمه بدهد، خواننده ترجمه این تغییر را بهحساب مؤلف میگذارد نه به حساب مترجم، مگر آنکه، از قبل، در جریان تغییراتی که در متن انجام شده است قرار گیرد."