خلاصه ماشینی:
"ای خدا جان مرا هم بستان که مرا کار رسیده است به جان گفت راز دل خود بر سر زد مرغ روحش سوی مولا پر زد نقد جان کرد نثار قدمش چاک زد پیرهن جان ز غمش!
علی و سفره رنگین در شب نوزدهم از رمضان شد علی دختر خود را مهمان دخت شه بهر پدر خوان گسترد قرص نان و نمک و شیر آورد شه از این سفره رنگین شد مات علی و سفره رنگین،هیهات پس چنین گفت به دخت خود شاه کای تو در برج فضیلت چون ماه قرص نان و دو خورشت رنگین بوده از کی پدرت را آئین از سر سفره نمک بردارد شیر با نان جوین بگذارد!!
شد نمک نان خورش سفرهء شاه تا فقیری نکشد از دل آه نمک سفرهء ایجاد،علی مظهر قدرت ذات ازلی بجهان درس جهانداری داد خفتگان را همه بیداری داد کرد در معنی این نکته درنگ کاینک آن با تو بگوید"آرنگ" شب اگر گرسنه خوابد رهبر کس گرسنه نرود در بستر"