خلاصه ماشینی:
"باز آغا عبد الله آمد که حکما مرا مأمور کرده است که بخورید!شاه هم میل فرمودند و با آن هوش و ادراک هیچ ملتفت نشدند که عزیز السلطان چه فهم این تحکمات را دارد!و این خواجهء پدر سوخته ما جمعی از زنهای پست شاه سر و سودا دارد!دعایی،دوایی داخل نکرده باشند!خلاصه از پشت عشقی که من به این ولینعمت دارم،دنیا پیش چشم من سیاه شد!
شنیدم شاه در تعیین صدر اعظم استخاره فرموده بودند و سه نفر را معین کرده بودند: قوام الدوله،عضد الملک و امین السلطان.
شنیدم از مجد الدوله که عزیز السلطان به شاه عرض کرده است:چرا نوکرهای شما به پسرهای شما تعظیم میکنند و از برای من کسی تواضع نمیکند؟ شاه فرموده:هرکس به تو تکریم نمیکند،با شمشیرت شکمش را پاره کن!
مرا به او نشان دادند که:این مرد را میشناسی؟ عرض کرد:خیر بعد خود شاه محرک رقاص میشدند که طرف من بیاید برقصد."