خلاصه ماشینی:
"یکی از ستایشهای کیخسرو از رستم در پیش درآمد این نامه چنین است: ترا ایزد این زور پیلان که داد دل شیر و فرهنگ و فرخنژاد بدان داد تا دست فریادخواه بگیری،برآری ز تاریک چاه7 4-باید از چاه دیگری سخن بگوییم که گور راستی،دلیری،شجاعت،رادی و مهر است،داستان اینست که زال از کنیزکی رودساز پسری مییابد این پسر میبالد و بزرگ میشود و دختر شاه کابلستان را به زنی میگیرد،اما باز هم کابلستان باژپرداز زابلستان است و این برادر رستم«شغاد»را گران میآید.
12 رستم بدانجا میشتابد،و این خوان هفتم است، با دیو سپید میآویزد: زدش بر زمین همچو شیر ژیان چنان کز تن وی برون رفت جان فرو برد خنجر دلش بر درید جگرش از تن تیره بیرون کشید همه غار یکسر تن کشته بود جهان همچو دریای خون گشته بود13 توضیح:در بیت: بماند دوزخ یکی چاه دید بن چاه از تیرگی ناپدید14 -که از نسخهء ژولمول نقل میشود-کلمه (چاه)نادرست مینماید که البته در نسخه چاپ نکو هم غار15ضبط شده و صحیحتر است: بکردار دوزخ یکی غار دید تن دیو از تیرگی ناپدید15 از زبان کیکاووس هم در همین داستان شنیدیم که گفت: یکی غار پیش آیدت هولناک...
خورش بود و از بیم جان خای خواست به غار اندرون جای بالای ساخت20 اکنون هنگام آن است که چرایی این پدیده را در شاهنامه بررسی کنیم ولی پیش از آن بهتر است نیم نگاهی کنیم به غارهایی که جایگاه و پرورشگاه نیکان بوده است مانند غار مهر،این غارها دارای وجود مستقلی نیستند و به عنوان بخشی از کوهها در اساطیر از آنها سخن میرود؛چه همهء آیینهای دینی با کوهها پیوندی ژرف دارند."