چکیده:
در جستجو به دنبال یافتن شالودههای نظری گستره فعالیتهای دولت و
دخالتهایش در جامعه، از یک سو در مقابل اندیشه دولت رفاه با سرشتی مداخلهجویانه
قرار میگیریم و از سوی دیگر، اندیشه دولت قانونمند را به عنوان نگاهبان هنجارهای
دموکراتیک و حمایت از حقوق و آزادیهای انسان، پیشرو داریم.این دو اندیشه به واسطه
سرشت خویش به تقابل با یکدیگر برمیخیزند.نوشتار حاضر، مدخلی است بر تحلیل چالشهای
میان دو اندیشه دولت قانونمند و دولت رفاه.
خلاصه ماشینی:
"در مقام بیان مفهوم نیز، تعابیر گوناگون از این اصطلاح وجود داشت که از آن جمله میتوان به دیدگاه مالبر که دولت قانونمند را«دولتی تابع حقوق، در روابط خود با اتباعش» (2) میداند اشاره نمود، اما در اینجا نیز بر سر اینکه حقوق مورد بحث، چه نوع حقوقی است و اینکه آیا از جمله حقوق موضوعه دولت و ترجمان اراده او میباشد یا حقوقی است که در مقامی برتر از او قرار دارد اختلافنظرهای بسیاری وجود داشته است.
آنچه که بیش از همه بر پیکره استدلال طرفداران دولت رفاه ضربه وارد میسازد، اتهام مخدوش شدن عقلانیت حقوقی و تزلزل بنیانهای دموکراتیک است که از سوی طرفداران دولت قانونمند مطرح میشود.
اما طرفداران دولت رفاه تأکید مینمایند که تکیه بیش از اندازه دولت قانونمند بر حقوق و متون حقوقی، در حالی که به افزایش چشمگیر و سرعت یافتن آهنگ تولید هنجارها و قواعد حقوقی میانجامد، این قواعد متنوع و فراوان را به پدیدهای ناکارا و غیر کاربردی تبدیل میکند.
از طرفی، این اتهام که دولت رفاه، عرصههای مختلف حیات اجتماعی را در مینوردد و به دولتی مداخلهجو تبدیل میشود، از سوی طرفداران دولت رفاه در مورد خود دولت قانونمند نیز مطرح میگردد.
از منظر یکی، دولت به کمک ابزارهای حقوقی و قانونی، نه تنها ملزم به رعایت حقوق شهروندان، احترام به آزادیهای آنان و فراهم آوردن زمینههای لازم برای رشد و شکوفایی استعدادهایشان از طریق تقویت بنیانهای یک جامعه مدنی واقعی است بلکه هر لحظه در منظر قضاوت شهروندان نیز قرار دارد."