چکیده:
پارادایم پژوهشی علوم سیاسی در ایران مبتنی بر عاریت گرفتن تئوریهایی بوده
است که بعضا قابل تطبیق با شرایط و مسائل بومی ایران نبوده...از این رو تئوریهای
مزبور نتوانستهاند در تبیین مسائل ویژه ایران کارگشا باشند.این مقاله درصدد است تا
به ریشهیابی این امر بپردازد. برای انجام این کار چهار مقوله تئوریها،
مسائل(پرسشها)، روش و شاخص را مورد بحث قرار دادهایم تا بتوان گرایشهای بومی را در
علوم سیاسی ایرانی تقویت کرد.
خلاصه ماشینی:
"ملی شدن علوم سیاسی به مفهوم نادیده انگاشتن این امر واضح نیست، بلکه عبارت است از تغییر گرایش در ادبیات سیاسی تخصصی است که به پاسخگویی به نیازهای خاص جامعه ایرا میپردازد؛آن هم از طریق پی افکندن تئوریهایی مبتنی بر در نظر گرفتن بستر تاریخی و اجتماعی ایران که با شرایط جامعهمان وفق داشته و منجر به حصول نتایج علمی، نقد تئوریها و ابطال پذیری فرضیهها گردد.
و یا تکثر شدید میتواند در بستری غیر از بستر تاریخی، سنتی و فرهنگی ویژه ایران اسلامی قابل تصور باشد؟چگونه مباحثی چون جامعه مدنی، مشروطیت، و دمکراسی که خاستگاهی غیر بومی دارند میتوانند در قالب معیارهای ملی-مذهبی و با توجه به نیازهای ویژه ایران مورد مطالعه قرار گیرند؟تا چه میزان این مباحث در حیطه مستقلات عقلیه و در دایره نیازهای عام بشری میگنجند و تا چه حد ضروری است الزامات بومی در این باره در نظر گرفته شود؟و از دیدگاهی هنجاری، چگونه میتوان ضمن طرح این مباحث به نقض غرض، التقاط، انحراف و آشوب دامن نزد؟ از این رو یکی از گامهای اساسی برای بومی کردن علوم سیاسی در ایران شناخت مسائل و مشکلات جامعه ماست.
اما در جامعهای که گاه شعر و شعار و شهرت مثلث ابهامآمیزی به نام سیاست و مبارزه سیاسی خلق میکنند آیا تعداد آراء مردم به یک نماینده میتواند شاخص مقبولیت«برنامهها»و«نظریاتش»باشد؟ -تعدد و پرشمارگانی روزنامههای منتشره در جامعهای که تکثر اندیشهها و گروههای اجتماعی وجود دارد میتواند شاخصی برای دمکراسی باشد اما اگر این تعدد و پرشمارگانی ناشی از آن نباشد باز هم شاخص دمکراسی است؟ -آیا شرایط ویژه ایران و پیوند نهاد روحانیت با تودهها و رابطه آن با دولت، این نهاد را به یکی از شاخصهای جامعه مدنی تبدیل نمیکند؟ مثالهای فوق نشان میدهد که در انتخاب شاخصهای مفاهیم علوم سیاسی توجه ویژه به فرهنگ و ارزشهای جامعه ایران ضروری است."