چکیده:
این مقاله با تأکید بر وجه فرهنگی به مثابه توسعه حقیقی و پایدار و
رهیافتی در ونزا به توسعه، به بررسی عوامل فرهنگی و اجتماعی زمینهساز توسعه و
شناسایی موانع توسعه فرهنگی ایران میپردازد فرضیه اصلی این نوشتار چنین است:«توسعه
یافتگی فرهنگی عمدتا تحولی داخلی و تابع حل بحران انسجام درونی است که در صورت
تحقق این مهم، تحول و توسعه فرهنگی به وقوع خواهد پیوست.»به عبارت دیگر، در این
فرضیه، «انسجام درونی»و«توسعه فرهنگی»به ترتیب«متغیر مستقل»و«متغیر وابسته»شناخته
میشوند؛به این معنا که، نبود انسجام میان ساختارهای یک واحد سیاسی، موجبات توسعه
نیافتگی را فراهم میکند؛حال آنکه وجود انسجام داخلی، تأکیدی بر آمادگی قوای درونی
برای مقابله با هجوم خارجی است.مرکز ثقل این انسجام که نتیجه و پیامد انسجام فکری
است، نخبگان اعم از نخبگان ثروت، قدرت و اندیشه هستند که باید در میان خود به نوعی
از هماهنگی، همسویی و همنگری از توسعه دست یابند تا بتوانند جامعهای منسجم ایجاد
کنند.این مقاله، راهکارهای مهم برای رسیدن به این انسجام درونی را مطرح کرده و نقش
پنج متغیر مستقل دیگر و رابطه آن با متغیر وابسته توسعه را ساختاری، نزاعهای
درونی، کارکرد نظام اجتماعی و عوامل طبیعی همچون عوامل زیستی و نژادی.
خلاصه ماشینی:
"هر چند تفاوتهای اقلیمی و ویژگیهای انحصاری سرزمینها، در روحیات و آداب و رسوم فرهنگی از منطقهای به منطقه دیگر تأثیر میگذارد و گاه در تحقق توسعه یافتگی در توسعه نیافتگی نقش به سزایی ایفا میکنند، چنانکه موریس دوورژه معتقد است که: «پارهای از کشورهای گرمسیر یا قارهای به توسعه بزرگی رسیدهاند» (37) ولی به گفته همین جامعه شناس فرانسوی:«تأثیر اقلیم از لحاظ عملکرد مستقیم بر روان شناسی افراد کمتر احساس میشود» (38) یا اینکه حداقل در جوامع مدرن، بستگی به جغراقیا کمتر مشهود است، در خصوص نظریات نژادی نیز باید اذعان کرد که این نظریهها از جهت علمی نادرند؛به گونهای که«از دیدگاه زیست شناسی، نژاد برتر و پستتر وجود ندارد.
(42) نتیجه با اینکه در طول چند دهه اخیر، بحث توسعه همواره موضوع محافل اقتصادی داخلی و بین المللی بود و به رغم آنکه نهادهای زیادی در سطح جهانی برای کمک به توسعه کشورهای در حال رشد مجهز شدهاند و برنامه ریزان و سیاستگذاران داخلی برای خروج از عقب ماندگی و رسیدن به رشد مطلوب دست به تلاشهای قابل ملاحظهای زدهاند، ولی وضعیت این کشورها نسبت به چند دهه پیش نه فقط به لحاظ کمی چندان تغییری نکرده، بلکه در بسیاری از موارد کیفیت زندگی نامطلوبتر شده یا ثابت مانده است.
حال در تجزیه و تحلیل نهایی و ارزیابی فرضیه اصلی و مفروضات ارائه شده در ابتدای مقاله و اثبات ضرورت توسعه و تحول فرهنگی در جامعه ایران با دخیل دانستن متغیرهای مستقل و وابسته در بررسی موانع توسعه فرهنگی در ایران، نتیجه میگیریم که عدم انسجام درونی به مثابه متغیر مستقل در فرضیه اصلی، مهمترین مانع توسعه فرهنگی در ایران به شمار میرود؛زیرا سنخیت نداشتن عناصر فرهنگی، موجب توسعه نیافتگی و به وجود نیاوردن بستر مناسب در بالندگی فرهنگی در همه جنبههاست."