چکیده:
شناخت منطق نظری و عملی امامان علیهمالسلام ، یعنی کشف اصول و قواعد حاکم
بر تفکر و اندیشه و رفتار و عملکردهای ایشان، به ویژه در حوزهی اجتماعی،
نه تنها ما را با شخصیتهایی که عصاره و خلاصهی قرآن هستند، آشنا
میسازد، بلکه کاربرد عینی آن در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان و الگو
بودن آنان را نشان میدهد، که ضرورت جدی دارد.
استاد مطهری آغازگر نگاهی نو به سیرهی امامان علیهمالسلام میباشد که در این
مقاله کوشش شده است روششناسی استاد در این زمینه تبیین شود.
رویکرد جامع گرایانهی استاد که ترکیبی از نگاه عقلانی و عرفانی است،
امامان را نه کارشناسان دینی در حد مجتهدان برجسته، بلکه کارشناسان و
اسلام شناسانی از جانب خدا و نیز انسانهای کامل معنوی مورد نیاز بشر، به
ویژه مسلمانان و شیعیان، بازخوانی مینماید.
به همین دلیل استاد به دنبال کشف اصول و قواعد زندگی آنان میباشد و
بر این اساس به شیوهی تطبیقی تعارضات ظاهری عملکرد آنان را تفسیر
نموده و خطوط استراتژی آنان را تبیین مینماید. نگاه پویای استاد موجب
زنده بودن و کاربردی نمودن این مباحث را فراهم مینماید.
استاد در کنار این مباحث کلیدی به آسیب شناسی برداشتهای غلط از
سیره نیز توجه دارد. شیوهی استاد همچون شیوهی مصلحان و احیاگران فکر
دینی در سدهی معاصر میباشد. این روش میتواند الگوی مطالعات دین
پژوهی محققان حوزوی و دانشگاهی قرار گیرد تا راه ناتمام استاد ادامه یابد و
گامهای فراتر برداشته شود.
خلاصه ماشینی:
"2 ) کشف اصول و قواعد سیرهی معصومین علیهمالسلام استاد بر مبنای تفکر خود از مفهوم سیره و با توجه به اینکه یکی از منابع شناخت، سیرهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه علیهمالسلام میباشد و با توجه به آیهی لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة1 که پیامبر صلیاللهعلیهوآله را الگو معرفی مینماید، به دنبال شناخت قوانین حاکم بر شخصیت فردی و اجتماعی آنهاست و مینویسد: همین طور که سخن پیغمبر صلیاللهعلیهوآله معنی دارد و برای یک معنی ادا شده است، رفتارهای پیغمبر صلیاللهعلیهوآله هم همه معنی و تفسیر دارد ...
چرا اینها (ائمه) شفعای دارالبقا هستند؟ چرا اینها شهید میشوند؟ (مطهری، 1367 ، 175) در جای دیگر سؤال را در برابر دلایل، علل و اهداف دشمنان آنها قرار میدهد و به پاسخ میپردازد: چه چیز مأمون را وادار کرد که این موضوع را مطرح کند؟ آیا مأمون واقعا به این فکر افتاده بود که کار را به حضرت رضا علیهالسلام واگذار کند که اگر خودش مرد یا کشته شد، خلافت به خاندان علوی و به حضرت رضا علیهالسلام منتقل شود؟ اگر چنین اعتقادی داشت، آیا این اعتقادش تا نهایت امر باقی ماند؟ (مطهری، 1367 ، 200) این شیوه براساس آموزههای دینی است که ما معتقدیم قرآن و حدیث و سیره در همهی زمینهها خودشان سخن نمیگویند، بلکه باید آنها را استنطاق کرد، باید از آنها سؤال کرد و سپس آنها سخن میگویند."