خلاصه ماشینی:
"از این رو دربسیاری از آثاری که دربارۀ فیلسوفان وجودی سخن میرود،به پدیدارشناسی نیز پرداخته میشود و اندیشههای مبدعانآن،ادموند هوسرل و فرانز برنتانو مورد بررسی قرار میگیرد.
بخش مربوطبه فلسفۀ وجودی یا تعبیر کتاب«فلسفههای هست بودن»قسمت اعظم کتاب را در برگرفته و تنها سه فصل به بحث ازپدیدارشناسی اختصاص یافته است.
ژان وال بهاقتفای بوخنسکی معتقد است بایستی به جای پیشنهاد تعریفیاز فلسفۀ وجودی،مجموعهای از مفاهیمی را که مورد استفادهدر این فلسفه است،برشمرد و به ویژه از تجربههایی که در اینفلسفه از آنها سخن میرود،یاد کرد؛تجربههایی مانند ترسآگاهی و تهوع.
هگل قصد آن دارد که همۀ عالم رامورد تبیین قرار دهد،در حالی که کیرکگور معتقد است نباید بهتبیین امور عالم پرداخت،بلکه بایستی آنها را به وجدان دریافت.
متفکر درون ذاتی همچنین سری پرشور دارد،درحالی که متفکرانتزاعی،برای اینکه گزارشگر واقع باشد،بیطرف و بیغرضاست،او همۀ امور را با خودش میسنجد و برای خود میخواهد،خودی که بینهایت علاقه به هست بودن دارد.
نویسنده براساس مقولاتی که در فلسفۀ وجودی موردبحث قرار میگیرد،فلسفههای هست بودن را کوششی برایدریافت ماهیت انسان،به وسایل انسانی و بدون توسل به آنچهبرتر از انسان یا کمتر از اوست،میداند.
همان گونه که در فصل مربوط به مارسل گفته شد،هستبودن عبارت است از خود را راز دانستن و مورد بحث قرار دادن.
9 در فصل پایانی به بررسی کارنامۀ فلسفههای هست بودنو فیلسوفان این حوزه پرداخته میشود.
به بیان نویسنده یکی از موجبات جذابیتاین فلسفه این است که هریک از دو تمایل قوی ذهن آدمی را تادورادور سوق میدهد:یکی از آن دو اصرار در وجود اشیاست ازاین جهت که برای ذهن انسان تقریبا نفوذناپذیرند."