چکیده:
ابوتمام حبیب بن آوس طائی 188) یا 231-190 یا 232 ق( از بزرگ ترین شاعران عرب در عصر عباسی است. وی در قریه جاسم، نزدیک دمشق، به دنیا آمد. پدرش مردی نصرانی و تدوس نام بود که، پس از اسلام آوردن، نام اوس برای خود برگزید.
ابوبکر صولی )وفات: (335 نسبت شاعر را به قبیله طی صحیح و اصیل می داند.
)صولی (1)، ص (59
ابوتمام در نوجوانی به شهر حمص رفت و نخستین اشعار خود را در آنجا سرود و همان جا با دیک الجن حمصی شاعر )وفات: (236 آشنا شد و این آشنایی سبب نضج شاعری او شد.
ابوتمام به مصر، عراق، ارمینیه و ایران سفر کرد و بسیاری از بزرگان، ادیبان و ناقدان را مجذوب اشعار خود کرد؛ چندان که مقام ادبی او را ستودند و وی را «اشعرالناس» و «اشعر اهل زمانه» لقب دادند. ← )مسعودی، ج 4، ص 74-68؛ اصفهانی، ج 16، ص 390-383؛ خطیب بغدادی، ج 8، ص (248
ابوتمام، در یک سال آخر عمر خود، عهده دار دیوان برید در موصل بود و در همان جا درگذشت و به خاک سپرده شد. )صولی (1)، ص (273-272
علاوه بر دیوان اشعارش که بارها به چاپ رسیده و نقایص جریر والاخطل، این آثار نیز از اوست: کتاب الحماسه، فحول الشعرا، الاختیارات من شعر الشعرا. )ابن خلکان، ج 2، ص (12
خلاصه ماشینی:
"به گفته ابن منظور، برید واژهای فارسی است به معنی «قاطر»، و در اصل بریدهدم بوده؛ زیرا دم این حیوانات را میبریدند تا نشان و علامت آنها باشد.
خطیب تبریزی (ج 4، ص 399) بیدق را لفظی غیرعربی دانسته و ابن منظور (ج 2، ص 45، ذیل بذق) تصریح کرده که لفظی فارسی و معرب است.
خطیب تبریزی در شرح دیوان ابوتمام (ج 2، ص 226) آورده که جادی به معنی «زعفران» است و گویند که فارسی معرب است.
به گفته جوالیقی (ص 115) این کلمه معرب «گرده» است و در عربی آن را جرذق نیز گویند.
خطیب تبریزی در شرح دیوان ابوتمام (ج 4، ص 177) نقل کرده که این واژه فارسی معرب است.
جوالیقی (ص 115) و ابن منظور (ج 3، ص 206، ذیل جمن) تصریح کردهاند که واژهای فارسی و معرب است.
ابن درید (ج 1، ص 468)، جوهری (ج 2، ص 619، ذیل جهر) و جوالیقی (ص 98) تصریح کردهاند که واژه فارسی و معرب است.
ابن درید (ج 3، ص 1325) به معرب بودن آن اشاره کرده و جوالیقی (ص 131) نیز اصل فارسی آن را کنده گفته است.
جوالیقی (ص 154) از اصمعی و ابن منظور (ج 5، ص 333، ذیل دون) از ابوعبیده نقل کردهاند که اصل آن فارسی و معرب است.
بسیاری نیز بر فارسی و معرب بودن آن تأکید کردهاند؛ از جمله خطیب تبریزی (ج 4، ص 399)؛ ابن منظور (ج 11، ص 152)، فیروزآبادی (ج 2، ص 186، ذیل فرز)."