خلاصه ماشینی:
"ال] ترجمه:آرش صداقتکیش (به تصویر صفحه مراجعه شود) سجاد عمادی:ویلیام پوپ.
در فیلمی که از این اجرا در بیینال ویتنی(2002)به نمایش درآمد،به وضوح قابل مشاهده است که عابران(سفیدپوست و سیاهپوست)از دیدن مردی در هیأت ابرقهرمان امریکایی،که روی زمین دراز کشیده و در محلات پایین شهر در حال خزیدن است،آشفته شدند.
او علاوه بر پرفورمنسها،آثاری را در قالب طراحی،نقاشی و چیدمان در گالریها به نمایش گذاشته است که برپایی نمایشگاههایی در میچل-اینس و نش20086 و انستیتو هنر شیکاگو 2007،از آن جملهاند.
«»مادر بزرگم احساس میکرد،ملاقات با این هنرمندها-هنرمندیهای واقعی که عملا زندگیشان از راه هنر میگذشت-برایم مفید است.
از یک جهت به نظر میرسد،اصلا انتخابی وجود ندارد،و از نگاهی دیگر نامحدود بودن احتمالات سرگیجهآور است-خانم جوان سیاهپوستی را دیدم که فکر میکرد،من آدم بیمسؤولیتی هستم،چون سیاه بودنم را در کارم بیان نمیکنم- (امممممم)برای اینکه خیلی-متعهد باشم///مسؤولیتهای چه کسی را الگوبرداری کنم؟مسؤولیتهای آن خانم را؟ وابستگی به خانواده،قبیله،کلیسا؟دلبستگی به موقعیت کار کردن با یک گالری%خوب؟؟؟؟..."