خلاصه ماشینی:
"مبارک:کاشکی به عوض این خسرو خان، منوچهر خان میرفت که از شرش راحت میشدم(هوشنگ وارد میشود)آه هوشنگ خان(واپرت میخواند) هوشنگ کوچولوی قشنگ داداش تو میره فرنگ آنوقت من و تو میمونیم این منوچهر الدنگ همش میگه بیا بکس کنیم،کشتی بگیریم، یا بالانس کنیم،من بدبخت هوشنگ(این اپرت را میخواند) مشتی مبارک خلی تو چقدر شلی اگر داداشم بیاد میکنه دادوبیداد برای که بدش میاد از شعر خوندن تو بعد هوشنگ توپ میآورد و کمی با مبارک بازی میکند و حاجی آقا میآید و به مبارک میگوید که باید همراه با خسرو به فرنگستان برود و مبارک قبول میکند چون از دست منوچهر هم راحت میشود و منوچهر وئارد میشود.
هوشنگ آمده و خبر رسیدن خسرو را میدهد،مبارک وارد میشود هوشنگ:آه مبارک،آه مبارک مبارک:مبارک کدام است مسیو مبارک هوشنگ:عجب قرتی شدهای کو خسرو مبارک:(اطراف اتاق را نگاه کرده و میبیند (به تصویر صفحه مراجعه شود) حاجی نیست میزند زیر گریه)آه آه منوچهر:چیه مبارک چرا گریه میکنی؟ مبارک:ای بیچاره حاجی آقا،آخ آخ جانم به قربانت افسوس که وقت مردنت نبودم وای حاجی آقا آه آه منوچهر:مبارک چرا مزخرف میگویید حاجی آقا حجره است مبارک:نخیر آقا دروغ میگویید من میدانم که حاجی آقا مرده آخ آخ منوچهر:مبارک دیگه زیاد از حد خودت را لوس میکنی مبارک:خیلی خوب قربان شما بروم دو سال بود که شما را ندیده بودم خیلی دلم تنگ شده بود منوچهر سراغ خسرو را میگیرد،مبارک میگوید که به خانه پرویز رفته و برمیگردد و خسرو میآید و حالش خیلی بد است و منوچهر، مبارک و هوشنگ را میفرستد که دکتر بیاورند و دکتر میآید و او را معاینه میکند و میگوید باید تغذیهاش را درست کند و استراحت کند و ورزش کند تا خوب شود همه خارج میشوند."