چکیده:
«تأویل»در اندیشه ملا صدرا یک ضرورت است.وی معتقد است«تأویل»مرتبهء کامل«تفسیر»و مربوط به باطن و چهرهء ناپیدای امور است.
تلقی ملا صدرا از تأویل بشدت متأثر از «هستیشناسی»اوست.بررسی نسبت بین هستیشناسی ملا صدرا و رویکرد وجودی او به تأویل، نخستین مسئله این پژوهش را به خود اختصاص داده است.توجه بنیادین به وجود و تأکید بر اصالت و ذو مراتب بودن آن و دو اصل فلسفی«حرکت جوهری» و«اتحاد عاقل و معقول»از مشخصههای اصلی تفکر فلسفی ملا صدرا است،که در رویکرد او به تأویل مؤثر واقع شده است.در مورد این معنای تأویل-تأویل وجودی-بین سه کتاب«تکوین»،«تدوین»و«نفس» تطابق و هماهنگی کامل برقرار است،بگونهیی که انکشاف و ظهور هریک از مراتب و عوالم هستی و بطون قرآنی در گرو انکشاف مراتب و درجات وجودی آدمی است.
بررسی تطبیقی«تأویل وجودی»ملا صدرا با «هرمنوتیک هیدگر»دومین مسئله این پژوهش است. توجه به«وجود»بجای«موجود»یا ماهیت و تلقی «حقیقت»بمثابهء«انکشاف وجود»و تبیین«انسان» بعنوان تنها موجودی که حد وجودی خاصی ندارد،در کنار توجه به مسئله«جهان»،از جمله عناصر مهمی است که بستر مناسبی برای مباحث تطبیقی دربارهء تأویل وجودی ملا صدرا و هرمنوتیک هیدگر فراهم آورده است.
هر دو فیلسوف،علی رغم اینکه راه را از مبادی مختلف آغاز کرده و در واقع دو راه متفاوت در پیش گرفتهاند،در میانههای راه در مواردی به هم نزدیک شده و چون مقصدشان یکی نبوده دوباره از هم جدا شدهاند. تبیین و تحلیل موارد مذکور از مهمترین اهداف این مقاله محسوب میگردد.
خلاصه ماشینی:
"پرسش:این نحوه جهانبینی و انسانشناسی چه تأثیری در فهم ملا صدرا از تأویل داشته است؟بتعبیر دیگر ملا صدرا در تفسیر و تأویل قرآن و دیگر متون دینی تا چه اندازه متأثر از نگرش خاص خود به وجود و جهان و انسان است؟ ملا صدرا بر اساس تصویری که از مراتب وجودی عالم و انسان ارائه نموده،مراتب و درجاتی برای قرآن کریم قائل شده و ظاهر آن را با ظاهر انسان و ظاهر عالم تطبیق داده و معتقد است مادامیکه انسان تنها از حواس ظاهری کمک بگیرد و در عالم ماده و محسوسات منحصر باشد،فقط میتواند از ظاهر جسمانی قرآن بهرهمند گردد و درک باطن قرآن از این طریق غیر ممکن است.
* ملاحظه میگردد که دیدگاه هیدگر در باب تفسیر متن با هرمنوتیک قبل از او،از جهات مختلفی متفاوت است،زیرا نه تنها ماهیت فهم در تحلیلهای هیدگر صورت جدیدی پیدا کرده،بلکه با تأکید او بر تاریخمندی فهم،اعتقاد به هرگونه حقیقت عینی در تأویل و تفسیر متون منتفی است،بویژه که تأویل و تفسیرهای ما همواره محدود به موقعیت تاریخی و تصورات و علائق شخصی ماست و این زمینهساز نوعی نسبینگری تمامعیار است که توجه بسیاری را به خود جلب نموده است.
23نتیجه بیتردید از آنجا که هیدگر از طریق توجه به حقیقت وجود انسان در پی تفسیر وجود برآمده و چندان اهمیتی برای تفسیر متون قائل نیست،بستر بسیار مناسبی برای طرح مباحث تطبیقی بین هیدگر و ملا صدرا فراهم شده است،بویژه که ملا صدرا نیز مطابق آنچه پیشتر گفته شد،هرگز بعنوان یک مفسر به تفسیر متون بسنده نکرده بلکه با شناخت مراتب هستی و عوالم وجودی و همچنین مراتب وجود آدمی، ضرورت تأویل و عبور از ظاهر به باطن را بصورت کلی مطرح نموده است."