چکیده:
چکیده حبسیه(زندان¬نامه)، شاخهای مهم از ادبیات غنایی به شمار می¬رود. حبسیه، بیان حال و شکوه و فغان شاعر در سوگ آزادی خویش و به عبارتی دیگر آیینهی تمام نمای روزگار اختناق و افشاگر روزهای تلخ اسیری شاعر است. در طول تاریخ ادبیات فارسی و عربی، شاعران بسیاری (به دلایل مختلفی از قبیل سیاسی، اعتقادی، دینی و...) به زندان رفتهاند و طعم حبس و اسارت را چشیدهاند و با قدرت بیان، به ثبت لحظههای سخت و اندوهبار خویش پرداختهاند. زندان¬نامه¬های فارسی و عربی به سبب طبیعت خاص خود، از جنبههای مختلف چون مضامین، توصیفات، صور خیال و عناصر ادبی و ... نیازمند بررسی¬های موشکافانه و دقیق¬ است. در این پژوهش به بررسی اوصاف ظاهری زندان و احوال درونی در زندان سروده¬های دو ادب فارسی و عربی پرداخته شده است. در زندان¬نامه¬های فارسی و عربی، شاعر علاوه بر اوصاف ظاهری زندان (زنجیر، زندانیان، زندانبان و ...) از حالات درونی خود نیز ابیاتی میآورد که در آن از بی گناهی خود، آزادی، غم و اندوه و ... سخن می¬گوید؛ بنابراین نگارنده در این مقاله برآن است که مضامین وصفی را در زندان سروده¬های فارسی و عربی که از دو جهت (وصف ظاهری زندان و وصف احوال درونی) قابل بررسی است، مورد کنکاش قرار دهد تا این جنبه¬ی ادبی از شعر زندان در دو ادب فارسی و عربی آشکار گردد.
خلاصه ماشینی:
"مسعود سعد به خاطر تنگی جا،قادر به دریدن پیرهن خود نیست: {Sاز ضعیفی دست و تنگی جا#نیست ممکن که پیرهن بدرمS}(مسعود سعد،1339:331) در ابیات عرب،ابو فراس حمدانی تنگی زندان خود را چنین وصف میکند:{Sبضیق مکانی سوای لأننی#علی قمۀ المجد المؤثل جالسS}(ابو فراس،2004:158) (زندانم تنگ است،همانا من با این عظمتی که دارم،جایگاهم باید برستیغ قلهی بزرگیهاباشد؛ولی در زندانی تنگ نشستهام) تاریکی نیز از صفاتی است که همواره زندانیان به زندانها نسبت دادهاند؛زیرا زندانهادر زمان قدیم،دخمهای تنگ و تاریک بود که شاعر،سال و ماه از دیدن خورشید و نور محرومبود و فقط با یک روزنه با دنیای بیرون ارتباط داشت.
مسعود سعد به واسطهی درازی مدت حبس و رنج مدام و برای رهایی خود از زندان بالحنی نرم به قصد تحریک شفقت شاه چنین میسراید:{Sشها،شهریارا،کیا خسروا#که برتر نباشد ز تو برتری#درین بند با بنده آن میکنند#که هرگز نکردست با کافریS}(مسعود سعد،1339:94) مجیر بیلقانی(594 ه ق)برای آزادی خود،گوهر گرانبهای عزتنفس خود را میشکند:{Sشها تو شیر خدایی،من آن سگ درتو#که بیگناهتر از گرگ یوسفم حقا#اگر بسهو خطایی که آن مباد رفت#تو عفو کن که ز تو عفو به ز بنده خطاS}(بدر جرجامی،1337:ج 199/1) در ادبیات عرب،متنبی در زندان با لحن مظلومانهای با بیان ضعف و سستی خود و اینکهاز همه قطع امید کرده است و تنها امید خود را شفاعت امیر میداند،طلب پوزش میکند:{Sدعوتک عند انقطاع الرجا#ء و الموت منی کحبل الورید#دعوتک لما برانی البلاء#و اوهن رجلی ثقل الحدیدS}(متنبی،1994:54) (در حالی که قطع امید کرده بودم و هنگامی که مرگ از رگ گردن به من نزدیکتر بود ترامیخواندم و آنگاه که گرفتاریها،مرا خرد کردند و زنجیرها مرا زمینگیر کرده بودند،تو را بهسوی خود میخواندم)."