چکیده:
یورگن هابرماس جامعه شناس و فیلسوف معاصر، از آن دسته افرادی است که با وجود نظریه پردازی فراوان، همواره ثبات فکری داشته و در راستای تکامل اندیشه هایش گام بر داشته است. احاطه او بر اکثر حوزه های علوم انسانی، فهم آثارش را با مشکل روبرو ساخته به گونه ای که خواننده را گاه شیفته و گاه دلسرد می نماید.
در نظریه پردازی های هابرماس، “گفت وگو” از جایگاه بلندی برخوردار است. در این مقاله اهمیت “گفت وگو” و رابطه آن با سایر نظریه های هابرماس و ازجمله، اهمیت “گفت وگو” در “حوزه عمومی” و یا نقش آن در “تئوری حقیقت” مورد بررسی قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
"هابرماس خود در این مورد میگوید: «ساختار گستره همگانی مجموعهای است از شرایط اجتماعی برای ایجاد وارتقاء خواست دمکراتیک از نظر سیاسی...
بنابراین باید با توسل به گفتوگوی آزاد و دور ازسلطه،به بازسازی حوزۀ زیست جهان پرداخت و موجبات گسترش عقلانیت ارتباطیرا در این حیطه فراهم نمود تا انسان دوباره به معنا و آزادی دست پیدا کند و پروژهمدرنیسم بهطور کامل اجرا شود.
قش گفتوگو در مشروعیت دادن به هنجارها و قوانین «من در تلاش برای به اثبات رساندن این نکتهام که میتوان پرسشهایعملی را به شکل گفتمانی بررسی کرد و این امکان برای تحلیل اجتماعی-علمی وجود دارد که بهطور روشمند نسبت موجود میان نظامهای هنجاری وحقیقت را مورد ملاحظه قرار دهد.
«در همین زمینه هابرماس نشان میدهد که برخلاف برداشت کارکردی ازمفهوم ایدئولوژی بهویژه در نظریه لومان،ایدئولوژیها مجموعه عقایدی هستندکه وقتی مورد سؤال قرار میگیرند از هم میپاشند،زیرا چنین اعتقاداتی تنها با(1)- Legitimacy (2)- Legality محدودسازی گفتوگوی آزاد عمومی پابرجا میمانند.
هابرماس عقیده دارد که مارکس تمام نیروی خود را صرف زیربنای اقتصادی کرده و باپرداختن به مفهوم"کار"و"بیکاری"که در این حوزه وجود دارد،از بعد دیگر استثماردر قلمرو"تعامل"غافل مانده است.
حال این پرسش به ذهن میرسد که وقتی حوزۀ عمومی ضعیف است و منطبقموجود در سیستم یعنی کنش عقلانی معطوف به هدف به جهان زیست که باید مبتنی برکنش ارتباطی باشد سرایت کرده و آن را استثمار میکند؛چه کسانی میخواهندوضعیت موجود را که به نفع منطق موجود در سیستم در حال گسترش است برهمبزنند؟مارکس پرولتاریا را طبقهای میپنداشت که استثمار در حوزۀ کار را خاتمهمیدهد."