چکیده:
منظرپردازی در باغ ایرانی علم محض نیست و اصالت آن از جنس هنر است،پدیدهای میان رشتهای که برای ادراک متقابل نیاز به پیش زمینهی ذهنی دارد و همواره جنسیت هنری آن و کاربرد وسیع در زمینههای همسان به رونق بیش از پیش آن میانجامد.از طرفی باغ ایرانی درهمآوایی با سایر هنرها چون معماری،شعر، نقاشی،موسیقی،و سایر آثار هنری ایران،در چارچوب سنت و اصول از بدایع و ظرایفی برخوردار است؛و بر قله «وحدت در تنوع،و تنوع در وحدت».در باغ ایرانی مانند معماری ایرانی،هیچ چیز بیمورد وجود ندارد و آنچه مفید و لازم است،زیبا عرضه میشود؛و جلوهای در کمال جمال دارد.به عنوان مثال در باغسازی مناطق گرم و خشک،برای مقابله با گرمای طاقتفرسا و گزند شدید آفتاب سوزان،با وجود ناسازگاری و خشونت محیط،باغ در قالب اثری هنری،زیبا،چند منظوره،و پرعملکرد نمود مییابد.بدیهی است،توجه به طبیعت و فضای سبز از دیرباز در زندگی شهری ایرانیان مدنظر بوده است.عشق به زندگی و طبیعت ریشههای عمیقی در تاریخ و فرهنگ مردم ایران زمین دارد.مفاهیم عقیدتی و رفتاری در هستههای این تمدن نشان میدهد،که انسان برای زندگی باغسازی ایرانی و هنر نگارگری نگاشته شده و به بیان تعاملات متقابل این دو میپردازد.امید است شناخت این روابط،به شناخت هرچه بیشتر باغ ایرانی،هنر والا و آفاقی مردمان این سرزمین بیانجامد.
خلاصه ماشینی:
(*)دانشجوی دکترای معماری،دانشگاه تربیت مدرس،تهران (**)کارشناس ارشد معماری،دانشگاه تربیت مدرس،تهران (***)دانشجوی دکترای معماری، دانشگاه تربیت مدرس،تهران (****)دانشیار گروه معماری،دانشگاه تربیت مدرس،تهران (به تصویر صفحه مراجعه شود) نقش چهارباغ ایرانی پاسارگاد بر روی سفالینههای تاریخی این طرح را پیاپی در همه تجلیات روح ایرانی میبینیم،بهخصوص که تشکیلدهندهی آن فضای مثالی است که قبل و پس از اسلام،عنصر غالب بر اندیشه و هنر ایرانی بوده است.
کاملترین بیان معنای این تصویر همان است که متفکران ایرانی اقلیم هشتم یا«عالم مثال»نامیدهاند،عالمی که با حذف کشمکش آشتیناپذیری که صورت را در برابر معنی،و ماده را در برابر روح قرار میدهد،محیطی میانه میآفریند که در آن ارواح متجسد میشوند و اجساد صورتی مثالی مییابند.
در سومین وهله،چنین بینش چندبعدی واقعیت جز برای انسانی چند ساحتی مقدور نیست،یعنی انسانی که همه سطوح عالم را در کلیت خویش ادغام کند،به عبارت دیگر عالم صغیری باشد با حضورهای متعدد که هرکدام با مرتبهای از مراتب وجود پیوندی جادوئی دارند،به این خاطر است که فضای آفاقی عالم مثال جزء مقابل خود را در فضای انفسی مییابد،به نحوی که سرانجام فضای آفاقی مبدل به بعد کیفی حالتی درونی یعنی روح میشود و این روح ضمن اینکه مرکز فضای مثالی است محیط و کرانه آن هم محسوب میشود.
هنرمند با توسل به ریزهکاریهای بسیار دقیق فنی موفق شده است عامل مکان و جسمیت را در فضای نقاشی خود با بیانی تازه مورد استفاده قرار دهد و جهان اندیشه خویش را فارغ از این مزاحمتها بر روی صفحه نقش نماید.