خلاصه ماشینی:
"به اعتقاد او رفتار،گفتار و مکتوبات آدمیان حاکی از حیات ذهنی و درونی آنها است و علوم انسانی باید به دنبال اصول راهیابی به حیات درونی انسانهای خالق این افعال و آثار باشد و این امر تابع اصول،قواعد و روش عام و مشترکی است که وظیفهی هرمنوتیک تنظیم و تنقیح این اصول و قواعد است.
گروه دیگر کسانی بودند که تلاش کردند از طریق واژگان کتب مقدس به کنه محتوا و رموز و معنی درونی آن دست پیدا کنند و همینطور فلاسفه و کلامیون قرون وسطی که سعی میکردند با استفاده از آثار به جای مانده از«افلاطون» [ Plato ]و«ارسطو»[ Aristotle ]و کتبی که منتسب به آنها بود، آراء و نظریات حقیقیشان را کشف کنند؛همچون«آگوستینوس قدیس»[ Augustine ]و«توماس قدیس»[ Thomas ]در اروپا و فارابی،ابن سینا و ابن رشد در تمدن اسلامی،از ایشان نیز از آنانی که به ورای لفظ و نص رفته و بهمعنای نهفته در متن توجه داشتند،یا از پس معنایی ورای آن رفتند،میتواینم بهعنوان تأویلگرا یاد کنیم.
این امر،چگونه مقدور است وقتیکه محقق برای تفهم معنای رفتار کنشگران،باید خود را از یک طرف به جای او بگذارد و از طرف دیگر از ارزشهای خویش خالی شود؟ *با شناختی مکفی از روششناسی علوم مثبت و علوم انسانی و اجتماعی،درخواهیم یافت،آنچه موجب شده است تا روششناسان هرمنوتیک،موضوع و روش تحقیق را در علوم اجتماعی از علوم طبیعی مجزا و متمایز بدانند،از عدم شناختشان از علوم اجتماعی ناشی نمیشد،بلکه آنها از موضوعات و روشهای بکار بسته شده در علم فیزیک و علوم طبیعی،آگاه نبودند و از آن برداشتی تخصصی نداشتند."