چکیده:
امروزه نظریهپردازی و تولید علم اصیل بهعنوان یکی از اولویتهای راهبردی کشور،در مرکز توجهات پژوهشگران و سیاستگذاران قرار گرفته است.تلاش برای دستیابی به یک جامعهی علمی مولد و خلاق نیازمند شناخت دقیق و تفصیلی عوامل مؤثر بر فرایند تولید علم است.در میان این مجموعه از عوامل،متغیرهای روانشناختی جایگاه ویژهای دارند.روانشناسی علم قلمرویی نوظهور از خانوادهی علمپژوهی است که ابزارهای تجربی و چارچوبهای نظری موجود در علم روانشناختی بر آن را استفاده میکند.روانشناسی علم،از یکسو،عضوی از خانوادهی علمپژوهی است و از سوی دیگر،ریشه در سنتهای نظری و پارادایمهای خاص موجود در علم روانشناسی دارد.مقالهی حاضر،روند ریشهیابی و توسعهی تاریخی این قلمرو از علمپژوهی را دنبال میکند؛به علاوه،چالشهای موجود پیرامون مبانی معرفتشناختی روانشناسی علم را بررسی میکند.
خلاصه ماشینی:
"روانشناسی علم قلمرویی نوظهور از علمپژوهی است که از ابزارهای تجربی و چارچوبهای نظری موجود در علم روانشناسی برای مطالعهی رفتار علمی دانشمندان استفاده میکند.
بهطور خاص،تأکید بر استفاده از روشهای تجربی و آماری یکی از ویژگیهای اساسی و مهم روانشناسی علم است و این حوزه از علمپژوهی را به لحاظ روششناختی،از حوزههای قدیمیتر همچون فلسفهی علم، تاریخ علم و حتی بسیاری از نحلههای جامعهشناسی علم ممتاز میسازد.
در کنار این آثار،جریانی از تحقیقات همواره،در حوزهی روانشناسی علم وجود داشته که بهطور متمرکز،رفتار و تفکر علمی را مطالعه کرده است؛اما بهطور مشخص از عنوان«روانشناسی علم»برای نامیدن خود استفاده نکرد،بهطور مثال،روانشناسی رشد،دینا کوهن(1989)یکی از نظامیافتهترین برنامههای تحقیقاتی در زمینهی چگونگی توسعه و رشد تفکر علمی و مهارتهای استدلال علمی در انسان را دنبال کرده است.
اگر نتایج برآمده از فعالیت علمی فرآوردههایی عینی و مستقل از موقعیتهای ذهنی،هیجانی،انگیزشی و شخصیتی افراد به وجود آورندهی آن باشند،و اگر ساختار فیزیولوژیکی ذهن دانشمند،خانوادهی او،آرزوها و منافع او و نوع روابطی که با همکاران خود و با جامعهی بزرگتر برقرار میسازد،همگی موضوعاتی بیارتباط با درستی و یا نادرستی نظریات تولیدشدهی او باشند،جای این سؤال هست که در این صورت،چه جایی برای«روانشناسی علم»باقی خواهد ماند؟آیا پرداختن به روانشناسی علم ضرورتا،بهمعنای ترک رئالیسم علمی یا طرد مدعیات مرتبط با معقولیت گزارههای علمی خواهد بود؟آیا چنانکه در موارد متعددی،در آثار روانشناسان علم دیده میشود،تنها بنیان فلسفی که روانشناسان علم میتواند بدان تکیه کند و یگانه آبشخور معرفتشناختی ممکن برای این قلمرو از علمپژوهی نسبیگرایی است؟ این پرسشها اساسی هستند."