چکیده:
رمان ادواری«در جستجوی زمان ازدسترفته»که توسطمارسل پروست ر هفت مجلد،بین سالهای 1913 و 1927،به رشته تحریر درآمده است،نه تنها داستان یک دورهء خاص است،بلکه نگرشی نوین در شیوهء پرداخت و ساختار رمان و گونهای نوآوری در دروننگری و تجزیه و تحلیل مسائل اجتماعی است.پروست در این رمان به تحلیل مفصل عشق و جنبههای بحثانگیز آن پرداخته است.در«جستجو»،تنها پیامدهای مثبت عشق خیالی،آتشین و مطلق نیست که مورد مطالعه و بحث قرار میگیرد،بلکه ناکامیهای عاشقانه که همانا وسوسه،حسادت،ناامیدی و بیماری است،نیز مطرح شدهاند.پروستب ه زیبایی نشان میدهد که انسان در مقابل پیامدهای تلخ عشق،یعنی تیرهروزی و شوربختی،کاملا مسئول نبوده بلکه تقدیر در ایجاد آن نقش بسزایی ایفاء میکند.کلیهء جنبههای مطرح شدهء عشق،شکلهای کاملا خودخواهانه عاشق بوده که گواهی بر خودشیفتگی ویاند.
خلاصه ماشینی:
"پروست معتقد است که عشق جزئی از تقدیر انسانهاست و نمیتوان با آن مبارزه کرد،زیرا با چیره شدن بر عقل و خرد،تمامی زندگی انسان را درمینوردد و تاروپود وجود وی را درهم میریزد،به همین سبب به صورت تنها منبع الهامات به آن نگریسته میشود.
گرچه عشق میتواند مبتنی بر کشش و یا دست کم تحسینبرانگیزی دیگری نباشد،ولی در صورت پدیدآمدنش،میتوان بال و پر بگشاید و فزونی بپذیرد و این بدین سبب است که عشق برپایهء تنها تمایلی استوار میشود که عاشق میخواهد ارزشهای خاص خود را در این احساس فرو ریزد.
پروست یادآور میشود که اگر بتوان به نحوی چگونگی گرفتار آمدن در دام عشق را توضیح داد،نمیتوان به حقیقت وجودی آنکه همانا رازی است که عاشق را دلباختهء زنی میسازد(که شاید حتی با وی تناسب ندشته باشد)و تمام زندگی خود را نثار وی میکند،پی برد و میگوید:«دربارهء همهء رویدادهایی که در زندگی و نشیب و فرازهایش به عشق مربوط میشوند،بهتر آن است که در بند فهمیدن نباشیم،چون حالت وصفناپذیر و نامنتظرشان چنان است که پنداری از قانونهایی نه منطقی که جادویی پیروی میکنند.
از آنجایی که عاشق گاهی مجبور است دست به اقداماتی بزند که برخاسته از احساسات اوست،معشوق از خود بیزاری نشان میدهد و پس از آن از او فاصله میگیرد که این خود درد و رنجهای جانکاهی را برای عاشق به همراه میآورد(شاردن 139).
عاشق برای بهدست آوردن مطلق معشوق خود و دانستن همهچیز دربارهء او تلاش میکند و او را زندانی حصارخانه و کاشانه خود میسازد و باوجوداینکه در این راه خود نیزا ز لهیب آتش حسادت و رنج و درد در امان نمیماند،ولی تنها به فکر خویشتن است."