چکیده:
در ضمن مطالعات تطبیقی همواره ملاحظه میشود که اکثر افکار و آراء فلاسفه جدید و معاصر،به نحوی پراکنده ولی به صورت روشن در نزد عرفا و بعضی از فلاسفه و دانشمندان ایرانی نیز مطرح شدهاند.ملاحظهء این امر پربرکت میتواند اعتماد به نفس نسبت به گذشتهء خویش و امیدواری برای توجه بیشتر به همدلی و همفکری موجود میان غرب و شرق به ارمغان آورد.از این جمله است تعبیری سازنده از«عدم»که در سنت اسلامی آنرا جایگاه و خاستگاه آزادی و سازندگی و آفرینش تلقی نمودهاند و فلیسوفان پیرو مکتب اصالت وجود خاص انسانی نیز آن را وعاء هرهستی و مرکز ثقل حقیقت دیدهاند.
از دیدگاه فلاسفهء اخیر چنین ادعا شده که حقیقت از لا حقیقت،به مدد کشف و انکشاف انسان،به دست میآید.مقدمه و لازمهء این کشف و آفرینش خروج از هستیهای فعلی و حرکت به سوی آنچه فعلا«نیست»میباشد.توفیق در این راه همانا نجات از زندان یقینهای کاذب و تحجرهای چنبرگونه بوده و توفیق در این راه همانا نجات از زندان یقینهای کاذب و تحجرهای چنبرگونه بوده و توفیق در این طرف و ابتهاج دیدار عوامل تازه است.این ابتهاج،حاصل تحقق و ظهور جلوههای گوناگون این حدیث مسرتبار یعنی خلق الله آدم علی صورته است که به نحوی متضمن آزادی نامحدود انسانی در بطن محدودیتهای و الزامات این جهانی میباشد.مقالهء حاضر به بررسی رابطهء میان حقیقت و عدم در مولوی(به عنوان نمایندهء سنت اسلامی)و هیدگر(به عنوان یکی از چهرههای برجستهء مکتب اصالت وجود خاص انسانی)میپردازد.
خلاصه ماشینی:
پژوهشهای فلسفی نشریهء دانشکدهء ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز سال 51،پاییز و زمستان 87 شمارهء مسلسل 205حقیقت و عدم در نظر مولوی و هیدگر* دکتر محمود نوالی**چکیده در ضمن مطالعات تطبیقی همواره ملاحظه میشود که اکثر افکار و آراء فلاسفه جدید و معاصر،به نحوی پراکنده ولی به صورت روشن در نزد عرفا و بعضی از فلاسفه و دانشمندان ایرانی نیز مطرح شدهاند.
از این جمله است تعبیری سازنده از«عدم»که در سنت اسلامی آنرا جایگاه و خاستگاه آزادی و سازندگی و آفرینش تلقی نمودهاند و فلیسوفان پیرو مکتب اصالت وجود خاص انسانی نیز آن را وعاء هرهستی و مرکز ثقل حقیقت دیدهاند.
بدین جهات است که هیدگر نیز به این مطلب(در کوروز،1378،31)تأکید میکند: وجود انسانی به صورت توانایی-بودن ظاهر میشود.
مرگ نیز که در فلسفهء هیدگر مورد توجه قرار گرفته است و انسان به صفت «مرگ آگاهی»آراسته شده که مختص اوست،معنیاش این است مرگ پایان امکانات انسانی و آخرین امکان هستی او در جهان است.
بدین ترتیب است که عدم به نظر هیدگر شرطی میگردد که امکان انکشاف هستی خاص انسان را میسر میسازد.
تعبیر مولوی نیز چنین است:لا جرم استاد استادان صمد کارگاهش نیستی و لا بود (6/1469) آنچه کشف شده تمام حقیقت نیست.
همچنانکه خداوند تباک و تعالی نیز هستی را از نیستی آفریده است:کارگاه صنع حق چون نیستی است جز معطل در جهان هست کیست 2/690 کسانی که به زعم خود خیال میکنند به کشف حقیقت نایل آمدهاند و به آنچه کشف شده راضی میشوند و گویی به آخر راه رسیدهاند.