چکیده:
کشت برنج، از دیرباز، یکی از ارکان اساسی اقتصاد کشاورزی و برنج یکی از اساسی ترین مواد غذایی مردم ایران زمین، به ویژه در استان های گیلان و مازندران، بوده است. از این رو، در فرهنگ مردم این سرزمین، به خصوص در فرهنگ های محلی مناطق برنج خیز شمال کشور، برنج و برنج کاری انعکاسی بسیار وسیع داشته و جایگاه ویژه ای یافته است. فراوانی امثال، متل ها، داستان ها و ترانه های گیلکی و مازندرانی که در آنها عنصر برنج، مستقیم یا غیرمستقیم درج شده، بهترین گواه این مدعاست...
خلاصه ماشینی:
"امه پلا بوخوریم، مردم جی بترسیم؟ (بیه پیش) «پلوی خودمان را بخوریم، از مردم بترسیم؟» (کنایه از واهمه نداشتن و آلوده منت کسان نبودن) امثال معادل: نان خودت را میخوری، چرا حلیم میرزا آقاسی (یا حاج صفر یا حاجعباس) را هم میزنی؟ نان خودش را میخورد و دایره (یا داریه) زن قنسول (= کنسول) را نم میکند!
(این مثل بیشتر در مورد افراد خسیس بهکار میرود) تی پلا سر قاتوق بوخوردیم مگه؟ (بیه پیش) «مگر خورش روی پلوی تو را خوردهام؟» (در حالت اعتراض) معادل چه کار بدی در حق تو کردهام؟ چه هیزم تری به تو فروختهام؟ مگر پدرت را کشتهام؟ چمپا بج و آبکش!
» (تا وانمود کند که مشغول پاک کردن برنج است) این مثل احتمالا در مورد کسانی به کار میرود که در عین تنگدستی میکوشند خود را دارا نشان دهند و در دیگران به چشم حقارت مینگرند و یا شاید در مورد کسانی که به اصطلاح صورت خود را با سیلی سرخ نگاه میدارند نیز به کار برود.
(á همان) به تعریض به آدم خیلی سفیدپوست و بیجاذبه گفته میشود و نیز برای کلام _______________________________ 23 ) در امثال و حکم دهخدا در توضیح تصنیف طنزآمیز مذکور، چنین آمده است: محرف حرارهای (= تصنیفی) است که غوغاگران هوادار ارتجاع در انقلاب مشروطه میخواندند و اصل آن این بود:ما حامی قرآنیمما جمله مسلمانیمما دین نبی خواهیممشروطه نمیخواهیم غیرجاذب به کار میرود."