چکیده:
قرآن کریم معجزه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. دلیل اعجاز این سخن آسمانی به باور اکثر دانشیان و فرزانگان اسلامی فصاحت و بلاغت آن است؛ و اما فصاحت و بلاغت قرآن در چیست؟
از همان آغاز، دانشمندان کوشیدند که اسرار فصاحت و بلاغت قرآن را کشف کنند، و رفته رفته بر بسیاری از دقایق و نکات زیبایی آفرینی آن پی بردند و کتاب هایی در زمینه دلایل الاعجاز و اسرار البلاغت قرآن نوشتند. در نتیجه، بر اساس قرآن و بعدها شعر عرب، کتاب هایی در صناعات ادبی تدوین گردید، در عین آنکه اهتمام برای کشف اسرار بلاغت قرآن ادامه یافت. علمای بلاغت به مرور به اسراری از فصاحت و بلاغت کلام خدا پی بردند، اما بعضی نکات، از جمله نام آوایی در قرآن، از نگاه تیزبین آنان دور ماند.
در قرآن کریم کلامی هست که علمای بلاغت را دچار شگفتی کرده، زیرا آن را هم بسیار زیبا می بینند هم به ظاهر مغایر اصول بلاغت. به عبارت دیگر، هم در نظر اول دور از بلاغت می نماید و هم در نهایت بلاغت است. اما قرآن کریم معجزه رسول اکرم (ص) است و، چنان که گفتیم، دلیل اعجاز آن به باور اکثر دانشمندان فصاحت و بلاغت بی نظیر و رقیب آن است؛ پس چگونه ممکن است سخنی غیر بلاغی در آن راه یابد. بعضی از دانشمندان در باره آن سخن نگفته و مصلحت را در سکوت دانسته اند. بعضی دیگر، چون آن را زیبا دیدند، اصول بلاغت را در ارزیابی آن نادیده گرفتند. گروهی نیز، برای حل تناقض، دست به توجیهات گوناگون زدند. مع الوصف، در باره آن سخن تمام نیست و هنوز جای نظرپردازی باقی است. اما این کلام کدام است؟
در قرآن کریم (طه 20: 17 و 18) می خوانیم: و ما تلک بیمینک یا موسی. قال هی عصای اتو کو علیها واهش بها علی غنمی ولی فیها ماب اخری.
در ترجمه تفسیر طبری، فارسی این دو آیه چنین است: «و چیست آن که به دست راست توست ای موسی؟ گفت: این عصای من است تا ورخسبم بر آن و برگ ریزانم بدان از درخت بر گوسفندان خویش و مرا در آن حاجت های دیگر است». (طبری، ص 987)...
خلاصه ماشینی:
"از جمله سعدالدین تفتازانی در مطول، همانند سکاکی، اطناب پاسخ حضرت موسی(ع) (ذکر مسند الیه غیر لازم)(5) را بلاغی میداند؛ زیرا در این تفصیل گوش دادن سامع برای متکلم مطلوب است، یعنی چون سخن به اقتضای حال گوینده است.
حقیقت این است که سکاکی و کسانی که از او پیروی کردهاند پاسخ حضرت موسی(ع) را، که اطناب دارد و دور از بلاغت است، زیبا دیدهاند، اما گویا به راز زیبائی آن پی نبرده و زیبایی را در آن پنداشتهاند که پاسخ به مقتضای حال متکلم است که خوش دارد با شنونده سخن بگوید.
از جمله ابن ابیالاصبع مصری، شاعر و ادیب (وفات: 656)، اطناب پاسخ حضرت موسی(ع) را از مقوله تلفیف دانسته است و آن عبارت است از اظهار کلام در مظهر تعلیم حکم یا ادبی که متکلم اراده بیان آن را نداشته بلکه در مقام بیان حکم خاصی بوده که داخل در عموم حکم مذکوری است که گوینده به آموختن آن تصریح کرده است و توضیح این تعریف این است که پرسندهای درباره حکمی پرسش کند و آن حکم نوعی از اجناس حکمی است که ضرورت مقتضی بیان همه آن انواع یا بیشتر آنهاست و متکلم از جواب مخصوص به تبیین آن نوع مورد سؤال عدول کند و جوابی کلی بدهد که متضمن توضیح حکم مورد سؤال و موارد دیگری باشد که ضرورت مقتضی بیان آن است.
با این توضیح و توجیه، راز زیبائی پاسخ غیر بلاغی حضرت موسی(ع) آشکار میگردد: موسی(ع) به سبب لذتی که از سخن گفتن با خدا میبرد شرط ادب و اقتضای حال مخاطب را رعایت نمیکند و، برای لذت بردن، به طولانیتر کردن مکالمه با خداوند و بیان مطالبی میپردازد که مربوط به سؤال نیست؛ لذا سخنش دور از بلاغت است."