چکیده:
ثبات نظام بینالمللی و تغییر آن نظام هسته اصلی نظریه رژیمهای بینالمللی را
تشکیل میدهد.رژیمهای بینالمللی اولا توسط صاحبان قدرت ایجاد میشوند اما به مرور
زمان برای خود ایجاد رویه کرده و خود نیز در کنار دولتها به عنوان بازیگر مطرح
میشوند.ثانیا به عنوان مکانیزمهای همکاری بین دولتها ایجاد اعتماد و امنیت کرده
و به ثبات نظام بینالملل کمک میکنند.ثالثا رژیمها به وسیله عوامل مختلف که
مهمترین آنها قدرت است تغییر میکنند.بدین ترتیب نظریه رژیمها در خصوص
نظریههای«همکاری»، «نظم و ثبات»دو رابطه با نظریههای «تغییر»نیز میباشد.
خلاصه ماشینی:
"واژه International از ترکیب Inter وNation یعنی بین ملتها و دولتها میباشد و هنگامی که به عنوان صفت پیش از کلمه رژیمها قرار میگیرد به معنی رژیمهای بینالمللی تلقی شده و میتوان آن را به صورت نسبی با کلمه حقوق بینالملل International law مقایسه کرد که در وجه مقایسه نقاط اشتراک و افتراق به چشم میخورد.
البته پیدایش مفهوم وابستگی متقابل که در واقع در ظهور رژیمهای بینالمللی نیز بیتاثیر نبوده است، خود سه علت دارد:اول اینکه نظریهپردازان و کارگزاران سیاسی ایالات متحده به سرعت از روابط تجاری، سرمایهگذاری و مسائل انرژی و سوختی امریکا با دنیای خارج آگاه شده بودند و این مسائل نه تنها در امریکا بلکه در کانادا نیز ایجاد نگرانی کرده بود.
استرینج رژیمها را«مد»تلقی کرده و بر مسائل امنیت تکیه دارد حال آنکه نگارنده معتقد است رژیمهای بینالمللی نه تنها ارزش مطالعه دارند بلکه ماهیت جدی پیدا کردهاند و اما استرینج و ایزابل گرانبرگ به آنچه که«اسطوره سیطره»نامیدهاند موافق است که به راستی از این حیث فرضیه تبعیضآمز و دارای اهدافی در جهت تأمین منافع قدرتهای بزرگ و به ویژه منافع ایالات متحده است.
ولی مطالعه رژیمهای بینالمللی و نظام نوین جهانی از دیدگاه یک قدرت چه نتیجهای دارد؟مارتین راجستر میپرسد این تئور چه پندی را به کارگزاران سیاسی میدهد؟اینکه به یک دولت اجازه داده شود مهاجم شود و به عنوان قدرت سیطرهجو باقی بماند؟ (57) لازم به ذکر است که نویسندگان امریکای شمالی مانند هانتینگتون و بروس راست ادعا کردهاند که قدرت امریکا در حال احیا شدن است و جوزف نای میگوید:امریکا در گذشته رهبر نبوده است اما از حالا به بعد«ملزم به رهبری»دنیا میباشد."