چکیده:
موضوع حکم مدنی، «کنش ارادی انسان»است که با خرد و آزادی او بستگی تام دارد و
هدفش ایجاد دگرگونی بنیادین در آدمی برای نیل به سعادت راستین میباشد و لذا ریشه
در فطرت انسان دارد.با توجه به این امر مفاهیم و گزارههای اخلاقی رابطه استی و
بایستی در این حوزه مطرح و دارای اهمیتند.در چنین
نگرشی«بایستی»بهمفهوم«ضرورت»و«حتمیت» است و این ضرورت از نوع«بالقیاس»میباشد.بدین
معنا که به حکم ضرورت بالقیاس گوییم برای رسیدن به نتیجه«ب»کنش ارادی«الف» ضروری
است؛یعنی باید صورت گیرد.بنابراین در چارچوب حکمت عملی گزارههای عدالت، چون«عدل
نیک است»یا«ستم بد است»و...به دلیل نفس الامری بودن مفاهیمش در شکل باید به معنای
ضرورت مطرح میشوند.پس به لحاظ هستی شناسی شکافی میان است و باید نیست و هر دو
واقعیت دارند.استها در حوزه کنش طبیعی و بایدها در حوزه کنش ارادی مطرح میشوند.از
همین روی کنشها دارای خصلت ذاتی نیکی یا بدی هستند و انسان به حکم عقل این را
درمییابد.
خلاصه ماشینی:
"حال باید دید آیا واقعا شکافی عمیق و غیر قابل پر کردن میان هستها-به عنوان عینیتهای خارجی -و بایدها-به عنوان آنچه که به صورت انتزاعی و ذهنی مطرح میشود، وجود دارد یا نه؟و آیا بایدها هیچ گونه ارتباطی به لحاظ منطقی و وجودی با هستها ندارند؟دیدگاه حکیمان مسلمان در این مورد چیست؟ بر این اساس در این پژوهش مختصر ما در پی بررسی مفاهیم و گزارههای اخلاقی نظیر خوبی عدل یا بدی ظلم(ستم)و ارتباط آنها با هستها و وقایع زندگی انسان و نیز ارتباط آنها با حکمت و معرفت به طور کلی هستیم.
ارزشها نوع خاصی از هستیها هستند و چون فلسفه همیشه از هستیهای حقیقی و نه اعتباری بحث میکند و ارزش اخلاقی آن است که از نظر اخلاق مطلوبیت دارد یعنی یا خود، هدف مطلوب اخلاق است یا انسان را به هدف و مطلوب اخلاقی نزدیک میکند و از آنجا که موضوع قضایای اخلاقی، امور حقیقی هستند که با افعال اختیاری انسان ارتباط دارند و ارزش اخلاقی نیز به اموری اطلاق میشود که یا ذاتا هدف فعل ارادیاند یا آنان را به آن نزدیک میکنند، پس موضوع ارزشها، فعل و کنش اختیاری انسان است و چون انسان دارای قدرت عقل و تعقل میباشد و از آزادی و اختیار نیز برخوردار است، پس میتواند اراده نماید و کارهای سنجیده و آگاهانه را انتخاب نموده و انجام دهد.
»(حائر یزدی، 1361:204) نتیجه گیری بنابر آنچه گذشت مفهوم عدالت از مقوله هستها و لذا از امور حقیقی یا نفس الامری است نه اعتباری و ریشه در ارتباط انسان با کل عالم هستی و سبب اول دارد یعنی عدل برای انسان، ارتباط او با حق تعالی در هر هستی است و لذا امری حقیقی است و این موضوع نه تنها در تکوین و تشریع الهی که در امور انسانی نیز همین گونه است زیرا اراده انسان، فعل تشریعی یا تکوینی حق تعالی است."