چکیده:
اغلب جریانات فکری فمینیستی به ویژه فمینیست های فرامدرن بین دانش و معرفت زنانه و مردانه تفکیک کلی قایل می شوند و معتقدند بسیاری از دانش ها و معرفت شناسی های رایج با رویکردی مردانه سرشته شده و معتقدند در عدالت جنسیتی باید همه سطور دانش و معرفت بر اساس توجه به مسایل جنسی و جنسیتی بازخوانی شود. در این نوشتار مبانی معرفت شناسی این دسته از فمینیست ها، با تاکید بر مباحث قرآنی (در حوزه معرفت شناسی قرآنی، شناخت شناسی شناختی قرآن و الگوی خاصی از معناشناسی قرآنی) نقد گردیده و آرا اندیشمندان مسلمان نظیر ملاصدرا، سهروردی و ابن عربی، مبنای تفکیک کلی بین دانش و معرفت زن و مرد نقد و تحلیل شده و معلوم می شود عدالت جنسیتی، مقتضی جدا نمودن معرفت زن از معرفت مرد نیست.
Most of the feminist movements especially postmodern completely distinguish between education and knowledge of men and women anfd think that most of the widespread knowledge and education available are mainly masculine and that in gender justice all subject should be considered in light of sex and gender. In this paper، the epistemology of this group of feminists is criticized as per the studies of the Quran (Epistemology، and a special example from the semantics of the Quran). Views of different scholars like Mulla Sadra، Suhruwardi and ibn Arabi were also presented and the basis for the complete education and knowledge of men and women is thoroughly studied leading to the conclusion that gender justice disagrees with distinction between the education and knowledge of men and women.
خلاصه ماشینی:
"لذا این سؤال مطرح میشود، آیا عوامل اجتماعی، عوامل عاطفی و عواملی نظیر عادت میتوانند، معرفت را تحت تأثیر قرار دهند؟ در این نوشتار ادعای کلی فمینیستها در حوزه این بنیان معرفتی متزلزل گردیده است و در ادامه با اثبات وحدت جوهر وجودی روح «فاعل شناسا» در زن و مرد محکمترین دلیل برای وحدت جهان معرفت مردان و زنانه بنیاد نهاد شده است و آنگاه با کنکاش در مراتب عقل از منظر حکمت متعالیه صدرایی ثابت شده که اصلیترین قوه دراکه یعنی عقل (به معنای فلسفی) در زن و مرد تفاوت قابل توجهی ندارد، فلسفه اشراق و تأکیدی که این فلسفه به اصل دریافتهای اشراقی نظر داشته و پایه علم حصولی را به علم حضوری ارجاع میدهد، نیز نمیتواند با نظریه معرفتشناسی افراطی فمینستها سازگاری داشته باشد.
معنای حقیقی و جان مایة لفظ نور، حیثیت نوریت است که چون بازنمود خاصی در ذهن ندارد و مقید به قصد و اراده هم نیست و از تعینات و قالبهای حسی و جزئی دور است؛ لذا ذهن فرد مذکر و فرد مونث آن را یکسان درمییابد و وقتی معانی حقیقی الفاظ که کانونیترین هسته زبان هستند از دسترس جنسیت مصون باشند، میتوان مدعی شد کانونیترین هسته معرفت و اندیشه زن و مرد از تأثیر جنسیت مصون است و حتی اگر ذهن مردانه و زنانه در تعیین مصداق ذات معانی، به صورتی متفاوت عمل کند، این تفاوت مصداق نمیتواند سبب تفاوت معرفت مردانه و زنانه شود."