خلاصه ماشینی:
"از آن جا که نسبت میان این دو مفهوم به لحاظ مصداق، نسبت تساوی است و در بحث «عرض خاص» ضاحک را به عنوان عرض خاص، مساوی و یا اخص از نوعش یعنی انسان دانستهایم، این سؤال در ذهن حاصل میشود که چگونه ضاحک حتی مفهوما اعم از انسان است؟ و چرا چنین حملی را باید حمل طبعی دانست، در حالی که طبع انسان آن را به راحتی نمیپذیرد؟ بنابراین، یا بهتر بود به همان مثال اول یعنی «انسان حیوان است» اکتفا میشد و یا وجه تفاوت دو مثال با هم بیان میگردید (البته در سطح کتاب «منطق 1» نیاز به بیان آن نبود)، بدین صورت که: عمومیت اعم نسبت به اخص یا صرفا به لحاظ مفهومش است یا علاوه بر آن، در وجود نیز شمولیت دارد.
این که منشأ و ملاک تقسیم دلالت به اقسام آن، صرف وضع لفظ برای معنا است یا غیر از وضع، عقل نیز دلالت دارد؟ آیا اقسام دلالت قابل جمع هستند، به طوری که دلالت لفظی بر معنا از حیثی مطابقی باشد و از حیثی تضمنی؟ آیا همانگونه که در اصل دلالت، تابعیت اراده شرط نیست، در مقام تحقق اقسام دلالات نیز همین طور است یا باید آنها را تابع اراده دانست؟ چرا دلالت التزامی درعلوم کاربرد ندارد؟ مراد از لزوم در دلالت التزامی چیست و چه نوع لزومی را شامل میشود؟(11) هر چند طرح سؤالات فوق و سؤالات دیگری از این قبیل و پاسخ به همه آنها، بسیار فراتر از سطح این کتاب است، اما مؤلف محترم درباره نسبت میان اقسام دلالت خصوصا رابطه دلالت تضمن و التزام با مطابقه، جملاتی فرمودهاند که وضوح لازم را ندارد و انتظار میرفت که بحث را کمی مفصلتر و با وضوح بیشتر ارائه میدادند."