چکیده:
عرفان مسیحی آلمانی، جنبشی درونگرا و مذهبی است که در دوران گوتیک از قرن
دوازدهم تا قرن پانزدهم، به ویژه در زمان شکوفایی آن یعنی قرن سیزدهم و چهاردهم شکل
گرفته است. این بینش دینی، همان طور که از نامش پیدا است، در سرزمینهای آلمانی زبان
به وجود آمد و آثار مدون آن به زبان آلمانی است.فرو پاشیدن فرهنگ شهسواری درباری از
سویی و پدیدههای مانند بلایای طبیعی از سوی دیگر، زمینه مساعدی برای انسجام عرفان
مسیحی آلمانی گردید.تحول اجتماعی مورد بحث، بر اساس علوم دینی قدیسین مسیحی و حکمت مدرسی و عرفان نو
افلاطونی پایه ریزی شد و قواعد فرقه دومینیکی به آن تکامل بخشید.جنبش مذکور نخست در میان زنان و مردان روحانی و به خصوص در یرها رواج داشت؛اما
به تدریج روحانیون خارج از دیرها و افراد غیر روحانی را هم در برگرفت.در این راستا،
عرفان زنان، عرفنی احساسی و تجربی، و عرفان مردان، عرفان نظری و شهودی است.از جمله
زنان عارف میتوان به مشتهیلد فن ماگدبورگ و هیلدگارد فن بینگن اشاره کرد.میستر
اکهارت نامیترین عارف مرد این جنبش است که شاگردانی مانند سویزه و تاولر از مکتب
درس او استفاده کردهاند.
خلاصه ماشینی:
"این امر نه فقط در مورد عرفای بنام مانند میستر أکهارت 1 ، هاینریش سویزه 2 و یوهانس تاولر 3 صدق میکند، بلکه در مورد زنان عارف قرون دوازده و سیزده میلادی، مانند مشتهیلد فن ماگذبورک 4 و دوستانش در دیر هلفتا 5 هم صادق است.
اکهارت پس از ایراد موعظه خود در مقابل مردم در کلیسای دومینیکیان شهر کلن، اعلامیهی به زبانهای آلمانی و لاتین قرائت کرد و در آن به مردم اطمینان داد که همواره از گناه و امور ناشایست در عرف و سنت احتراز کرده است و به طور کلی تمام مطالبی را که در آثار و موعظههایش برخلاف ایمان نوشته و گفته شده، بیاعتبار اعلام میکند.
او بزرگترین عارف قرون وسطی و در حقیقت بنیانگذار عرفان نظری در آلمان است و نمیتوان مبحثی از این پدیده مذهبی را بدون ذکر نام او مطرح کرد.
الوین اثر او، یعنی کتاب کوچک حقیقت، که درباره عرفان نظری است، در سال 27-1326 با تأثیرپذیری از اکهارت نوشته شده است.
اثردیگر وی به نام کتاب کوچک حکمت جاودانی که در سالهای 1327 تا 1334 به زبان آلمانی تدوین شده، گزارشی است از ملاقات بین حضرت مسیح-که به صورت نمادین در شکل «حکمت جاودانی»ظاهر میشود-و ندیم و دوستدارش یعنی سویزه.
در آن زمان، دومینیکیان فلسفه ارسطویی را که به همت قدیس توماس آکویناس در قالب حکمت مدرسی شکل گرفته بود، معتبر شناختند؛اما این امر مانع از آن نشد که تاولر بعدها تحت تأثیر فلسفه میستر اکهارت تعالیم خود را بر پایه حکمت افلاطونی بنا نهد."