چکیده:
نظریه تحول(رشد)شناختی پیاژه در قلمرو تعلیم و تربیت کاربرد بسیار گسترده ای داشته است . کاربرد این نظریه در حوزه خاص برنامه درسی و آموزش در کانون توجه این نوشتار قرار گرفته است . نویسنده به تبیین و تحلیل دو رویکرد در به کارگیری نظریه رشد شناختی در این حوزه پرداخته وتلاش نموده است که تعارض وتقابل آنها را با یکدیگر نشان بدهد. نخستین رویکرد متکی به جنبه ساختاری نظریه بوده واز نظریه پیاژه به عنوان پایه واساس در انتخاب وسازماندهی محتوای برنامه درسی به گونه ای استفاده میکند که تطابق میان تقاضای شناختی برنامه وقابلیت های شناختی دانش آموز وجود داشته باشد. دومین رویکردبر جنبه فرایندی نظریه متکی بوده و از آنچه پیاژه به عنوان راه کار رشد عقلانی‘یعنی عدم تعادل‘مطرح میکند سود میجوید.براساس این رویکرد‘که پیاژه خود آن را متضمن مهم ترین دلالت نظریه برای دست اندرکاران تعلیم وتربیت میداند‘تلاش برنامه ریزان ومربیان ومعلمان باید معطوف به مواجه ساختن دانش آموزان با مسأله یا موقعیت مسأله دار باشد.این مواجهه که مستلزم بر هم خوردن تعادل میان فرد و محیط است موجد کوشش دانش آموز برای بازیابی مجدد تعادل(یا یادگیری)که از ماهیت "بناشدنی"نیز برخوردار است میشود. نویسنده چنین نتیجه گیری میکند که رویکرد اول منتهی به برنامه های درسی سنتی شده و رویکرد دوم تحولات اساسی در برنامه ریزی درسی و آموزش را ایجاب مینماید.شاید به همین دلیل است که رویکرد نخست از استقبال بسیار چشمگیرتری در مقایسه با رویکرد دوم برخوردار شده است. در نوشته حاضر ‘ دومین رویکرد مناسب تر تلقی شده است .
خلاصه ماشینی:
"البته از میان چهار مرحله پیش گفته تنها مراحل سوم و چهارم(عینی عملیاتی و انتزاعی)است که سن دستیابی به آنها با سن قرار داشتن تحت پوشش نظامهای رسمی تعلیم و تربیت تطابق دارد و لذا بحث کاربرد متکی به جنبه ساختاری نظریه عمدتا معطوف به آن است که برنامههای درسی و جریان آموزش از نظر آنچه اصطلاحا تقاضای شناختی 1 نامیده میشود با ویژگیهای ساختار شناختی(یا ساختار دانش)دانشآموزان در این دو مرحلهسازگاری داشته باشد.
به عبارت دیگر، آنچه در نظریه رشد شناخت پیاژه توجه بخش عظیمی از مربیان و کارگزاران تعلیم و تربیت را به خود معطوف داشته است، ایجاد توازن میان عرضه قابلیتهای شناختی توسط یادگیرندگان از یکسو و تقاضای مستتر در برنامههای درسی و آموزشی از سوی دیگر است.
زیرا براساس توضیحاتی که پیشتر ارائه شد، نظریه پیاژه در چارچوب این دیدگاههای برنامه درسی به عنوان مبنای نظری معتبر در انتخاب محتوای متناسب با سطح رشد شناختی دانشآموزان مورد استفاده قرار میگیرد.
به عبارت دیگر، دلالتهای برگرفته از این بعد از نظریه توجه برخی کارگزاران امر تعلیم و تربیت را به خود معطوف داشته و آن را موافق آنچه باید در جریان یاددهی-یادگیری مورد عنایت ویژه قرار گیرد یافتهاند.
گفته شد که وجهه اصلی نظر کسانی که این کاربرد نظریه رشد شناختی پیاژه را مورد توجه قرار دادهاند آن است که برنامههای آموزشی پیش از هر چیز رشد شناختی دانشآموزان و دستیابی آنان به قابلیتها و تواناییهای برتر ذهنی را تسهیل کنند."