خلاصه ماشینی:
"فرآیند اصلاح توسط قهرمان در پایان تکمیل میشود زیرا قهرمان به یک شناخت در مورد زندگیاش میرسد: او که در ابتدای نمایش خودش را در برابر ظواهر زندگی جامعهاش مقصر میدید و به همین دلیل تصمیم به اصلاح گرفته بود،در پایان نمایشنامه متوجه میشود که تنها خود اوست که اسیر بیهودگی و تکرار و همرنگی زندگی نشده است و مثل همهی آدمهای جامعهاش به سرنوشت محتومتن در نداده است.
هاشمی در این صحنه چندبار مسیر کوتاه میان نیمکت و آینه را طی میکند؟چند بار بین این دو شیء از دکور یا تنها اشیایی که دکور در اختیارش گذاشته میشود و میآید؟آیا این تکرار مکانیکی و بیهدف بازیگر در صحنه را مثل بسیاری از تکرارها و کاستیهای دیگر، کمبودهای دکور نمایش به وجود نیاورده است؟ فرهاد آییش مسلما با طراحی یک دکور با مشخصات و ویژگیهای متناسب با موضوع و همچنین به کارگیری عناصر دیگری مثل سر و صدا و موسیقی و تغییرات مناسبتر و کاربردیتر نور میتوانست بسیاری از کاستیها و خلاءهای موجود در نمایشاش را جبران کند و در این صورت احساسات و عناصری مثل وحشت،هراس،اضطراب و طنز تلخ مورد انتظار داستان را در معرض انتقال با تماشاگرش قرار دهد.
در هر صورت«کرگدن»فرهاد آییش با کرگدن اوژن یونسکو تفاوتهای زیادی دارد و مهمترین آن به زبان ساده این است که: نمایشنامه یونسکو تماشاگرش را در برابر ترسها و اضطرابهای فردی در مقابل قدرت و عظمت وحشی گرایانهی سرنوشت و اجتماع قرار میدهد و در مواجهه با بیهودگیها و تکرارها به ایستادگی دعوت میکند،اما نمایش فرهاد آییش همهی تماشاگران را به خنده وا میدارد."