خلاصه ماشینی:
"ولی چرا سعدی؟چرا حافظ نه-مثلا؟دلیلش این است که سعدی در آن زمان-حتی میتوان گفت تا دهه 1330-قهرمان بلامنازع شعر فارسی به شمار میرفت.
و این به هیچ وجه به بحث دربارهء سعدی و حافظ یا شعر و ادبیات محدود نیست بلکه یک عارضهء بزرگ تاریخیست که بدون بهبود آن تصور پیشرفت اساسی جامعه در بلند مدت،چه به طور کلی و چه در وجوه گوناگونش سخت دشوار است.
شاید بیشتر به دلیل این که خیلی از مبلغان شعر نو،شعر قدیم را به کلی نفی میکردند،و حتی در یکی دو مورد صریحا گفتند که تا پیش از نیما در ایران شعر- «به معنای واقعی آن»-وجود نداشته است.
مقدمهء یکی از شعرهای خوب احمد شاملوی جوان-«شعری که زندگیست»-این نظر را به طرزی موجز و روشن بیان میکند: موضوع شعر شاعر پیشین از زندگی*نبود در آسمان خشک خیالش،او جز با شراب و یار نمیکرد گفتگو او در خیال*بود شبوروز در دام گیس مضحک معشوقه پایبند موضوع شعر شاعر چون غیر از این نبود تأثیر شعر او نیز چیزی جز این نبود چنان که با شعر شاعر قدیم موانع بزرگی را که در«پیش راه خلق»است نمیشد از میان برد: آن را به جای مته*نمیشد به کار زد؛ در راههای رزم با دستکار شعر هردیو صخره را از پیش راه خلق نمیشد کنار زد.
S. Kuhn,Functionalism and Sociology of Knowledge," British Journal for the Philosophy of Science June 1958;"The Hallmarks of Science and Scholasticism,A Historical Analysis",The Yearbook of the Sociology of the Sciences, London,1982;Ideology and Method in Economics,London and New York,1980, Chapter 4."