چکیده:
در هر چیز، همه چیز باشد، چنانچه در خردلی تمامت موجودات به حقیقت هست فاما
تعیین او مانع ظهور است.این را سر تجلیات میگویند که عارف، مشاهده همه اشیاء در هر
شیء نماید(23/ص 100).دانشهای مادی فیزیک و شیمی، نشان دادهاند که عناصر، محصول
دگر دیسی هماند و در روندی تکاملی همه مواد یکصد و چندگانه مندرج در جدول مندلیف،
از یک سامانه اتمی اولیه به وجود آمدهاند و با کشف قوانین تحول ماده به انرژی و
بالعکس انرژی به ماده، از سوی آلبرت انیشتین در سالهای آغازین سده بیستم میلادی و
سپس کشف مارپیچهای مضاعف اسید ریبونو کلئیک: (AND) ، به عنوان حلقه اتصال جهان
ماده به عالم حیات جانداران و با عنایت به قوانین تکامل در سده نوزدهم، دانشمندان
علوم مادی نیز حقیقت یگانگی همه موجودات کیهان را پذیرفتند و این دریافت پارادو
کسال عرفانی که«هر چیزی بالقوه همه چیز است»، بیش از پیش حقانیت خود را به اثبات
رساند.در این مقاله کوشیدهام ضمن نمایش این حقیقت تابناک نشان دهم که ماده و تن،
سخت افزار و روان و ذهن، نرم افزار و انرژی و حرکت، عامل اتصال و ارتباط آن دو با
یکدیگر است.همچنیین نشان دادهام هر جزئی از اجزای کیهان در موقعیت بالفعل خود،
آفریده و در وضعیت بالقوه خویش آفریننده است.تمام این مقاله بازنمایی حقیقت بزرگ
یگانگی در دو گانگی است:رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیندبنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
خلاصه ماشینی:
"اصلا جهان بر دوپای تناقض ایستاده است و به قول جلال الدین، تقابل نفی و اثبات، همانگونه که در دانش جبر میبینیم، در همه امور عالم، جاری است:به جبر، جمله اضداد را مقابل کردخمش که فکر در اشک است زین عجایبها(24/ص 135)جهان عرصه شطرنجی است با دو دسته مهرههای با هم ستیز که یک بازیگر به میانجی آنها، با خویشتن در کار بازی کردن است:برد و ماندی هست آخر تا کی ماند کی بردور نه این شطرنج عالم چیست با جنگ و جهاد؟گه ره شه را بگیرد بیدقی گژ رو به ظلم چیست؟فرزین گشته ام گر گژ روم باشد سدادمن پیاده رفته ام در راستی تا منتهاتا شدم فر زین و فر زین بندهاام دست دادرخ بدو گوید که منزلهات ما را منزلی ستخطوتین ماست این جمله منازل تا معادتن به صد منزل رود، دل میرود یک تک به حجرهروی باشد چو جسم و رهروی همچو فؤادشاه گوید:مر شمارا از من است این باد و بودگر نباشد سایه من، بود جمله گشت باداسب را قیمت نماند، پیل چون پیشه شودخانهها ویرانهها گردد چو شهر قوم عاداندر این شطرنج برد و ماند یکسان شد مراتا بدیدم کانی سراسر لعب یک کس مینهاددر نجاتش مات هست و هست درماتش نجاتزان نظر ماتیم ای شه!آن نظر برمات بادا(26/سال هفتم، شماره دوم، صص 122 و 121)باری، دل عارف، دنیا و آخرت، جهانهای کهین و مهین، ظاهر و باطن، غیب و شهادت و همه تجلیات نامتناهی آن یگانه بیهمتا را در خویش میبیند و به زبان خاقانی شروانی، سراسر عین و ذهن در اندرون اوست:این عالم اگر چه منزل تستدهلیز سراچه دل تست(8/ص 200)منابع1-استیس، و، ت:عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، چاپ سوم، انتشارات سروش، تهران 1367."