خلاصه ماشینی:
صیرورت و عدم جوهر ثابت در بودائیسم دکتر علی نقی باقرشاهی قرن ششم قبل از میلاد بعنوان آغاز دوران فلسفههای منظم در کشورهای بزرگ جهان در نظر گرفته شده است زیرا این دوره پربارترین و درخشانترین دوره اندیشه بشری محسوب میشود.
لازم به یادآوری است که تعالیم بودا بیشتر مبتنی بر تجربه شخصی است و هدف او نیز حل مسائل فکری و فلسفی زمان خود نبود1بلکه هدف اصلی او آزادی انسان و رهایی او از درد و رنجهای زندگی بود ولی در تعالیم او یک دید خاص فلسفی وجود داشت که منجر به شکل گرفتن مکاتب فلسفی مختلفی شد.
پیروان این مکتب جوهر ثابت نفس و روح را یکپارچه تکذیب میکردند و معتقد بودند که ادراکات و مفاهیم به انضمام محیطی که با این افکار در ارتباط است تشکیلدهنده روح و شخصیت انسان است که بودا آنرا جریان حیات مینامید.
این مکتب همچنین وجود جوهر ثالبت را در عالم ماده تکذیب میکرد و معتقد بود که ماده چیزی جز مجموعهای از آنات و لحظهها نیست.
طبق نظر این مکتب حقیقت غیر قابل توصیف است زیرا فراتر از مقولات عقلی است از اینرو آنها فرضیهء خلاء (shunya) را مطرح میکنند که طبق آن عناصر این جهان تهی و خالی هستند.
درست است که مکاتب فلسفی بودائیسم به جوهر ثابت و آتمان یا نفس انسان توجهی نداشتند و آنرا انکار میکردند ولی این به آن معنی نیست که مادیگرا بودند.
برای مثال یکی از حکمای بزرگ بودائیسم بنام ناگارجونا در سخنی میگوید:مکتب تاتهاگاتا11گاهی معتقد است که آتمان وجود دارد و گاهی نیز منکر آن است.