چکیده:
هرمنوتیک دانشی است نوپا و برخاسته از غرب که رسالت کلی آن راهگشایی جهت درک و فهم متونی است که بر حسب طبیعت موضوع خود تفسیر پذیر هستند و چنانچه افق فکری گوینده و مخاطب نیز در آنها متفاوت باشد راهیابی به محتوای آنها و بویژه درک مقصود گوینده آنها مشکلتر است. هرمنوتیک در شرق اسلامی با نیازهای مربوط به تفسیر قرآن و فهم متون روائی به طور عام و در قلمروی محدودتر با مباحث متداول در بخش الفاظ از اصول فقه، از این جهت که در صدد فهم ادله نقلی احکام است و قواعدی لفظی را برای آن منظور می کند ارتباط می یابد. این ارتباط بتدریج زمینه هایی جهت بحث تطبیقی میان هرمنوتیک و اصول فقه اسلامی پدید آورده و آثاری نیز در این زمینه منتشر شده است. نوشته حاضر در صدد است ارتباط میان این دو دانش غربی و شرقی را مورد بررسی قرار دهد و فرضیه ای که پیش روی دارد این است که مباحث سنتی اصول فقه اسلامی با اندیشه هرمنوتیکی همگام ندارد، گو اینکه تجدید نظر در هر سنتی بر حسب نیازهایی که پیش می آید و زمینه هایی که فراهم می شود میسر و گاهی ناگزیر است.
خلاصه ماشینی:
"اصول فقه اسلامی پدید آورده و آثاری نیز در این زمینه منتشر شده است.
قرار دهد و فرضیهای که پیش روی دارد این است که مباحث سنتی اصول فقه اسلامی با
دارد و ضرورت استفاده از این متون باعث شده است که حدود نیمی از مباحث اصول
رابطه این بخش از اصول فقه با هرمنوتیک معاصر به میان میآید و ضابطه تفهیم و تفاهم
درمورد ارتباط هرمنوتیک و اصول فقه حداقل دو پرسش قابل طرح است:
در پاسخ به این نگرانی باید گفت هرچند ممکن است طرح پرسش درمورد برخی از متون غیرفقهی موجه باشد،اما متون فقهی،تا آنجا که به خود فقه مربوط است،1در
دانشجویی در زمینه ارتباط هرمنوتیک و اصول فقه از جمله نشانههای این گرایش بویژه
شرح این نکته دقیق که در کتاب مذکور هرمنوتیک از دل اصول فقه سنتی سربرنیاورده و بهعنوان یک باب
آن تکیه کنیم این است که:مباحث سنتی اصول فقه لفظی بهگونهای تنظیمشده و در
اصل بنیادی که در تفاوت میان«مراد»و«مدلول»و نقش هریک ارائه شد پذیرفته شود و شواهد کافی نیز برای این مدعا در متن اصول فقه یافت شود میتوان به این نتیجه
اصول فقه است و مباحث فرعی فراوان ذیل آن مطرح میشوند که همگی از جهت نتیجه
اختصاص دارند،یعنی فرض آنها بر این است که فقیه درحال استنباط از متن کتاب و
آنها به علم لغت است-اما در ضمن سایر مباحث لفظی گاه به مناسبت به این اصول و
تفسیر و علوم قرآنی نیز به نوبه خود مؤید بینش متکی بر«اصالت مدلول»است که از مباحث اصول فقهی برمیآید،زیرا اصل پذیرش«ظاهر»به این منظور که نقطه عزیمت"