خلاصه ماشینی:
"رولینگ؟یا کسی که وارد دنیای عقرب یا چهار درد یا جننامه از آبکنار،بیروتی و گلشیری میشود به خود این فرصت را بدهد که وارد جهان داستانی دارن شان یا فیلیپ پولمن یا اوژین تریویزاس هم بشود؟یعنی به خود امکان این جابه جایی و تغییر موقعیت مدام و پیوسته را بدهد که اگر ندهیم،دامنهء دیدمان و محدودهء چشماندازمان خیلی خیلی کوچک میماند.
و حالا،این روزها از تکتک پنجرههایی که دارن شان ساخته، همخانه و همنشین شدهام با لرد لاس و سرزمین دموناتا و تمام شخصیتهای گوناگون کهن و مدرن این مجموعه،از براناموس گرفته تا شخصیت مرموز کودکی به نام برن که فقط میگوید:«بدویم،تند بدویم»و فقط مثل گردباد میدود.
این حداقلی از کنجکاوی فرهنگی است که مجبور کند آدمهای فرهیخته و نخبه را که بفهمند و بشناسند چرا نوعی از ادبیات،به خصوص ادبیات جادویی انگلستان،از«ارباب حلقهها»و غولی به نام تالکین تا فیلیپ پولمن پستمدرن و«نیروهای اهریمنیاش»و بعد دارن شان و ژانر وحشتاش در مجموعه رمانهای«سرزمین اشباح» و«نبرد با شیاطین»و در عالیترین اشکال تکاندهندهاش جی.
او در عین پیچیده و تودرتو کردن طرح وحشت داستانیاش،دغدغهء شکل داستانی خود را هم داشته،دغدغهء ابداع تمام عناصر داستاناش را مثل:شکستن روایت خطی،رفتن به زمانها و مکانهای مختلف و تودرتو،انتخاب راویان مختلف از زمانهای قدیم،گروبز و کرنل دو راوی نوجوان متعلق به عصر مدرن و پستمدرن پانک و هوی متال و موسیقیهای خاص آنها،و انتخاب بک،راوی نوجوان،دختری متعلق به عصر کهن و تاریخ اساطیری،کاهنهها و دروئیدها و کنار هم قرار دادن اینها و تداخل دنیاهای متفاوت به طبیعیترین شکل ممکن و آوردن جادوگر بزرگی از نسل گندالف به نام برانابوس و همراه شدن برانابوس با درویش و گروبز و بک کرنل و خلق طرح بزرگ و پیچیدهء داستاناش."