خلاصه ماشینی:
"نام تازه و جذابی مثل کاش به کوچه نمیرسیدم از همان اول تو را با یک پرسش بدون پاسخ مواجه میکند: «چرا طرف آرزو کرده که کاش به کوچه (به تصویر صفحه مراجعه شود) نمیرسید؟!»چرایی که تو را کنجکاو کرده،تشویقت میکند که بیدرنگ کتاب را از روی پیشخوان برداری و بیتوجه به تصویر بیروح روی جلدش-که هیچ تناسبی هم با نام کتاب یا حتی سایر داستانهای کوتاه آن ندارد-در یک فرصت مناسب شروع به خواندش کنی.
کتابی که اگرچه تجربهء اول نویسنده در ادبیات داستانی است،اما به خاطر برخورداری از قلم هوشمند و حرفهای نویسندهاش،ابتکار در ساخت فرمها و تمهایی که بیشتر در داستانهای نویسندگان غربی قابل مشاهده است، مخاطب را شگفتزده میکند و او را به تحسین وامیدارد،چرا که خالق داستانهای این کتاب،به خوبی توانسته شخصیتهای داستانی خود را مانند دانههای یک تسبیح به هم متصل کند، تسبیحی که منتقدان این روزها زیاد در موردش حرف میزنند و از آن با عنوان یکی از محاسن داستانها و حتی فیلمهای معاصر یاد میکنند."