چکیده:
بیگمان احکام و مقرراتی که در آیین اسلام تشریع شده بر مصالح و مفاسدی تکیه دارد و در پی برآوردن اهدافی است.اما آیا میتوان با الهام از این رویکرد و روش شارع دست به کار استنباط احکام نوینی بر پایهء مصلحت شد؟آنچه در فقه عامه و برجستهتر از همه در فقه مالکی در زیر عنوان مسلک استصلاح یا مصلحت مرسله مطرح شده،در حقیقت پاسخی به این پرسش است. جستاری که فراروی دارید به فرآیند عقلی استنباط احکام فقهی بر پایهء مصلحت میپردازد.نگارنده پساز مقدمه بحث،به تعریف استصلاح، دستهبندیهایی که از آن انجام پذیرفته است،تبیین قلمرو استصلاح،دیدگاههای مختلف در این زمینه و ادلهای که در این عرصه در نفی و اثبات مطرح شده است میپردازد.سپس از تبدل مصلحت و تغییر احکام سخن به میان میآورد و آنگاه موضع شیعه را در این خصوص برمیرسد. نگارنده در جستار حاضر این فرض را گزیدهتر میداند که پاس داشت پویایی فقه و پاسخگو بودن آن در برابر دیگرگونیهای زندگی و نیازهای آن در گرو اعمال مصلحت است.
خلاصه ماشینی:
"1 دو:حجیت بهطور مطلق:این نظر از مالک گزارش شده2،به امام الحرمین جوینی،شافعی3،و احمد بن حنبل4نیز نسبت دادهاند و برخی از عالمان حنفی -------------- (1)-الابهاج،ج 3،ص 871؛التقریر و التحبیر،ج 3،ص 102 و ج 3،ص 183-ابن امیر حاج در اینجا منع را به حنفیه،بیشتر شافعیه و متاخران حنبلی نسبت میدهد-؛ابن تیمیه،مجموعة الرسائل و المسائل،ج 5،«قاعدهء فی المعجزات و الکرامات»،صص 22 و 32-وی با تعریف مصالح مرسله به این که مجتهد ببیند فعلی منفعتی در پی میآورد و در شرع چیزی نیست که آنرا نفی کند و با یادآوری اینکه دراینباره اختلاف مشهوری وجود دارد و فقیهان آنرا مصالح مرسله نامند،برخی نام رأی بر آن نهند، برخی آنرا به استحسان نزدیک دانند و برخی هم آنرا به حفظ جان،مال،آبرو،عقل و دین محدود کنند بهطور جدی با آن به مخالفت پرداخته و با توجه دادن به این نکته که همین امر دستاویز سوءاستفادههای فراوان برای به تعطیل کشاندن احکام شرع و یا تحلیل حرامهای شرعی شده است،چنین تصریح میکند: «عقیده،به مصالح مرسله چیزهایی در دین تشریع میکند که خداوند اذن نفرموده است و این امر از برخی جهات شبیه مسأله استحسان و تحسین عقلی و رأی و از این قبیل است».
(2)-درست بههمیندلیل در روزگار حاضر که فقه شیعه در موضع عهده داری حکومت قرار گرفته توجه به استصلاح نیز مطرح شده و نظام اندیشهء فقهی دست بهکار تلاش برای بیرون آمدن از سایه«فقه فردی»و بدل شدن به نظام«فقه زندگی»شده است،هرچند از دیدگاه نگارنده این تلاش بهدلیل عدم نوآوری در نظام به هر روی،در فقه اهل سنت مسألهء تبدل احکام بهواسطهء زمان و مکان و تغییر یافتن مصالح و مفاسد مورد اهتمام قرار گرفته و بخشی از این اهتمام در فقه و بخشی دیگر در اصول روی نموده است."