خلاصه ماشینی:
"ولی موضوعی که بیشتر از همه در تالار مطرح میشد،این بود:چگونه هنر و بهطور عمده نقاشی،میتواند در گسترش آگاهی و رشد کیفی رفتارهای اجتماعی نقش داشته باشد؟البته،تصور این که اصلا هنر میتواند انقلاب کند،بین ما وجود نداشت،و آنموقع هم فکر نمیکردیم بتوان با هنر انقلاب کرد.
این تفاوت در زمینهء رفتارهای هنری در چه بخشی نمود پیدا میکنند؟ فرض کنید،فلان خانم یا آقای هنرمند،میخواهد واکنشی اجتماعی را در قالب اثری هنری نمایش بدهد،آنوقت میرود در یک گالری بالای شهر،و در یک محدودهء خیلی خاص و در یک شب معین با دعوت کردن نهایتا سیصد-چهارصد نفر از همان جریان فامیل و دوست و آشنا-از همان طبقه-آثارش را نمایش میدهد و بعد از همان شب،همهچیز تمام میشود من گاهی اوقات به نمایشگاههای مختلف که سرمیزنم،میگویم،دوستان نقاش من فکر میکنند ما در این مملکت چندهزار وزه داریم که بخواهد آثار آنها را خریداری و نگهداری کند؟!آیا بالاخره این کارها را باید یک نفر بخرد و در خانهاش نصب کند یا نه؟چه کسی پیدا میشود که این آثار را بخواهد به دیوار خانهاش آویزان کند؟ببینید، شما گرنیکا را میتوانید به دیوار خانهتان آوزیران کنید،حتای میتوانید فرانسیس بیکن هم در خانه داشته باشید،ولی بسیاری از کارهای این دوستان را نمیدانم کجا میتوان نصب کرد!من نمیگویم باید گل و بلبل کشید و منظرهء غروب آفتاب و طبیعت بیجان سیب و کاهو سکنجبین ترسیم کرد،ولی میخواهم بگویم:چگونه است که میتوان از اجتماعیترین آثار هنرمندان آنور یا خشنترین آنها،لذت برد و حتا آنها را در اتاق آویزان کرد،ولی این اتفاق دربارهء دوستانمان در ایران نمیافتد؟فکر میکنم:چون دائما از منمنهای کوچک شخصیشان حرف میزنند و آثارشان همگی عین آه و نالههای فردی خودشان است."