خلاصه ماشینی:
"در معرفی هومن مرتضوی نمیدانم باید بنویسم:نقاش،گرافیست،کاریکاتوریست،مجسمهساز،یا شاید همهی اینها یکی است!صورت ظاهری از اندیشهها،باورها،تجربهها و زندگی یک هنرمند.
البته این را اضافه کنم که پیاده کردن گفتوگوی هومن مرتضوی کار مشکلی بود؛چون این گفتوگو مثل جعبههای او،همراه با ساوند افکت و اکشن است!
این ویژگی در کار تصویرسازی مطبوعاتی جزء فنون اصلی است و اگر بلد نباشی، اولین کامیونی که رد شود،زیرت میکند!خیلی از همدورهایهایم بودند که کامیون از رویشان رد شده.
حتا برای خود من هم تیغی که الان در جعبهای به کار میگیرم،با همان تیغی که شش ماه پیش در جعبه دیگری چسبانده بودم،فرق میکند.
مخاطب باید چه طور با این جعبهها ارتباط برقرار کند؟آیا اثر به مشارکت بیننده نیاز دارد؟ همیشه از اینکه پشت یک نوار بایستی و از راه دور به تابلوی روی دیوار نگاه کنی،بدم آمده.
ولی بعدتر دیدم داستانهایی که مردم برای این جعبهها میسازند،نه فقط از قصهها من کم ندارند،بلکه بهتر هستند.
نه!منظورم این است که برای به حرکت درآوردن آنها نیاز به یک دفترچه راهنما هست،یا شما بالای اثر ایستادهاید که اگر بیننده پیدا نکرد،چیزی حرکت میکند،یا قسمتی باز میشود،به او نشان دهید؟ ممکن است در نمایشگاه چنین کاری کنم،ولی من تا آخر عمر بالای سر اینها نخواهم بود.
از محمد علی سپانلو که مطلب را نوشته بود و گفت،اگر این روی جلد را لوله کنی مثل قوطی پیف پاف میشود،بگیر تا انجمن یزدیهای مقیم تهران،تا سلطنتطلبها،تا جامعهی فرهنگی داخلی همه عصبانی شده بودند."