خلاصه ماشینی:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) مرگ احمد صنعتی [پایان پرسههای عاشقانه و عارفانه نقاش،در دل کویر] هادی سیف زندهیاد سید علی اکبر صنعتی-سید جلیل القدر-میان محمد،احمد و محمود-سه پسر خود-احمد را به دلیل نوآوریها و لطافت تابلوهایش،پنهان از چشم او،میستود و،حتا،گاهی تابلوی آبرنگ احمد را،در غیاب وی،نقدی سرشار از تحسین میکرد.
اما چرا پنهان از چشم احمد؟ آقا سید علی اکبر،برخلاف دو پسر دیگرش،که راه و طریقت هنری او را دنبال میکردند،همین نوآوری را دلیل بیقراریها و ناآرامیهای احمد میدانست؛پسری که در آستانه شصت سالگی، شب و روز خانهنشین بود،بدون تشکیل خانوادهای،تنهای تنها،با عالمی بغض و غصه پنهان و آشکار،با اعتراض،به همه چیز و همهکس،حتا با والاپدری مثال استاد با جلال سید علی اکبر صنعتی!
احمد است دیگر؛باید با خوب و بد او ساخت و سوخت!» بعد از ظهری آقای زرینفر-داماد سید علی اکبر،شوهر اشرف خانم،دختر اول خانواده-زنگ میزند: «احمد را از دست دادیم،ما تا بود احمد را نشناختیم،به هنرش بیاعتنایی کردیم،مدام اهل خانوار سربه سرش گذاشتند."