خلاصه ماشینی:
"به نظرم اگر درباره نیت گوگول،زیر سؤال بردن قدرت،فکر کنید،از یک نظر شاید حرکت انقلابی در ذهنتان شکل بگیرد؟ این داستان درباره وحشت از طبقات بالای اجتماع است و به نظر میرسد در روسیه همیشه وجود داشته.
»منظورم این است که چهطور دماغ میتواند به اندازه خود شخص بزرگ شود؟دماغ-که شخصیت اصلی داستان است-صحبت میکند،و اگر از من بپرسید،باید بگویم:به نظرم نامعقول و احمقانه است.
به نظر شما اینطور نیست؟ برای من همیشه جالب بوده که چهطور عدهای فرض میکنند این فرا داستانها بعد از واقعگرایی به وجود آمدهاند،درست مثل این که فرم خودش را امتحان کرده باشد.
مطمئنم که یک ابطال،برای درک جهان،به عنوان فرایندی منطقی است،و فهمیدن این که فرایندی جدا از واقعیت اتفاق نمیافتد،بلکه تمام واقعیت انتزاعی از چیزهایی است که به صورت ذاتی در حال تغییر و دگرگونیاند.
به جای پرسش درباره محتوای سیاسی کار شما،که درباره آن مطالب طولانی و زیادی نوشته شده،بیشتر دوست دارم بدانم تا چه اندازه احساس میکنید امکان عمل و تأثیرگذاری در عرصه سیاست برای هنر وجود دارد،بدون آن که به این موضوع مستقیما اشاره کنیم یا درباره آن صحبت نماییم؟آیا معتقدید هنر عملا کارایی اینچنینی دارد؟ معتقدم کارایی دارد؛وقتی ما شخصیتهامان را با استفاده از چیزهایی که درک میکنیم،شکل میدهیم و نه چیزهایی که به صورت اتفاقی دریافت میکنیم.
بر این پرده بزرگ است که احساس ما درباره جهان آشکار میشود.
من فکر میکنم یک نوع سیاست آرمانی در همه هنرها وجود دارد،خیلی بیشتر از آهنگهای انقلابی که روحیهها را تقویت میکنند و همه به همراه هم آنها را میخوانند."