چکیده:
پذیرش کودکان بیسرپرست و یتیمان به فرزندی،خواه به منظور کمک به آنان و خواه در جهت رفع نیازهای معنوی پدران و مادرانی که به هر دلیل فاقد فرزند هستند،از دیرباز در جوامع بشری معمول و مرسوم بوده است.ازاینرو،پذیرفتن فردی که فرزند واقعی و طبیعی زوجین محسوب نمیگردد،تحت عنوان فرزندخواندگی در جوامع گوناگون از سابقهای طولانی برخوردار است.
در ایران باستان به ویژه در زمان ساسانیان فرزندخواندگی مورد پذیرش و مرسوم بوده است .خصوصا با توجه به نقشی که دین زرتشت در آن ایام داشته و اعتقاداتی که زرتشتیان در مورد فرزندخواندگی دارند و فرزندخوانده را در حکم فرزند حقیقی دانسته و آثار رابطه پدر و فرزندی را بر آن حاکم میدانند،نهاد فرزندخواندگی دارای جایگاه ویژهای بوده است چنانکه در اینباره گفته شده است:
«زرتشتیان معتقد بودند که فرزند عنوان پل صراط را دارد و کسی که فرزند نداشته باشد قادر نیست در روز قیامت از پل صراط بگذرد.لذا کسانی که صاحب فرزند نبودند برای رفع این نقیصه و طلب آمرزش و عبور از پل مزبور،فرزند بدلی برای خود انتخاب میکردند.
هندیان و ایرانیان و مردم چین قدیم چون باقی ماندن و دایر بودن کانون خانواده را لازم می دانستند و میبایست که بهطور مرتب مراسم خاصی را برای نیاکان درگذشته خویش انجام دهند، به فرزندخواندگی اهمیت میداند و اگر کسی فرزندی نداشت با شیوههای مختلف برحسب عادات ملی فردی را به فرزندی میگرفت.فرزندخواندگی در بین یونیان نیز رایج و متداول بوده است.
چنانچه به تفصیل خواهیم دید،به تصریح قرآن فرزندخواندگی در زمان حضرت موسی(ع)و نیز در زمان حضرت یعقوب(ع) امری متداول و رایج بوده و در عربستان پیش از ظهور اسلام نیز نمود داشته و افراد چندی توسط دیگران به فرزندگی گرفته شدهاند که از جمله آنها زید بن حارثه فرزندخوانده پیامبر اسلام(ص)میباشد.
در جاهلیت این عمل با عنوان«دعاء»و« تبنی»رایج بوده،و همچنین در بین امتهای مترقی آن روز،مانند روم و فارس که وقتی کودکی را پسر خود میخواندند،احکام فرزند صلبی را در حق او اجراء میکردند،یعنی اگر دختر بود ازدواج با او را حرام میدانستند،و چون پدرخوانده میمرد،به او نیز مانند سایر فرزندان ارث میدادند.
فرزندخواندگی در صورتی مقبول است که امکان به فرزندی گرفتن فردی که به فرزندی گرفته میشود باشد،ازاینرو چنانچه فرد جوانی شخص پیری را به فرزندی بگیرد فرزند خواندگی معنی ندارد،همینطور اگر انسان، حیوانی را به فرزندی بگیرد معقول و منطقی نیست.
خلاصه ماشینی:
"برخی از مفسرین اشاره نمودهاند که فرعون فرزند ذکور نداشته و از همین روی پیشنهاد فرزندخواندگی موسی(ع)را مطرح نموده استفرزندخواندگی در زمان جاهلیت: آیات قرآن نشاندهنده آن هستند که پیش از ظهور اسلام در محیط عربستان فرزند خواندگی امری متداول و رایج بوده است،علت رواج فرزندخواندگی در زمان مزبور آن بوده که قوام و بقای جامعه و خانواده به مردان و اولاد ذکور دانسته میشد و زنان در این خصوص حقی نداشتند و تبع مردان به حساب میآمدند، علامه طباطبایی در اینباره گفته است:«و همینکه دیدید میگفتند که قوام اجتماع به وجود مردان است،باعث شد که معتقد شوند به اینکه اولاد حقیقی انسان،فرزندان پسر میباشند،و بقای نسل به بقای پسران است، (و اگر کسی فرزند پسر نداشته باشد و همه فرزندانش دختر باشند،در حقیقت بلا عقب و اجاق کور است)،و همین اعتقاد منشأ پیدایش عمل تبنی(فرزندگیری)شد،یعنی باعث آن شد که اشخاص بیپسر،پسر دیگری را فرزند خود بخوانند و ملحق به خود کنند،و تمامی آثار فرزند واقعی را در مورد او هم مترتب سازند، برای اینکه میگفتند خانهای که در آن فرزند پسر نیست محکوم به ویرانی و نسل صاحب خانه محکوم به انقراض است،لذا ناچار میشدند بچههای پسر دیگران را فرزند خود بخوانند،تا به خیال خودشان نسلشان منقرض نشود،و با اینکه میدانستند این فرزندخوانده،فرزند دیگران است و از نسل دیگران آمده،با این وجود فرزند قانونی خود به حساب میآوردند، و به او ارث میدادند و از او ارث میبردند،و تمامی آثار فرزند صلبی را در مورد او مترتب و جاری میکردند."