چکیده:
در آنچه در پی میآید،شیوه روایت نمایشنامه خانمچه و مهتابی،اثر اکبر رادی بررسی شده است.ابتدا مشخصههای روایت کلاسیک بررسی شد و تفاوتهای شیوه روایت نمایشنامه با روایت کلاسیک بر شمرده شد.با تحلیل پیرنگ نمایشنامه براساس نمودار متمرکز پیرنگ که توسط گریماس و لاریوای ارائه شده است،تفاوتهای پیرنگ خطوط داستانی نمایشنامه با پیرنگ مرسوم و کامل روایت کلاسیک نشان داده شد.سپس با مراجعه به نظریه روایت بارت،ویژگیهای روایت نمایشنامه بررسی شده و مشخص شد نمایشنامه به جهت نشان دادن روحیات و افکار شخصیتها و سیعا از شاخصها استفاده میکند و به دلیل نقصان و یا حذف کنشی که شخصیت منطقا در مقابل تغییر شرایط از خود نشان میدهد،کارکردهای هستهای در آن اندکاند.در نهایت اشتراکات روایت نمایشنامه با روایت به کار گرفته شده در ضد رمان بر شمرده شده و نزدیکی بسیاری بین شیوه روایت نمایشنامه و شیوه روایت ضدرمان مشاهده شد.
خلاصه ماشینی:
"آیا هر اثر باید ضمن مقایسه توسط هر مخاطب،با زندگیاش معمول و پذیرفتنی بنماید؟یا در اتمسفری که نگاشته شده است باید چنین وضعیتی داشته باشد؟ باتوجه به اینکه روایت عمدتا-به غیراز روایتی که از مشاهده آثار هنرهای تجسمی حاصل میآید- ساختاری لفظی است میتوان چنین نتیجه گرفت:رابطه میان واژه و دنیای بیرون مبتنی بر قرارداد است و این قراردادها تغییر میکند.
از اینرو،از جایی که نمایشنامههای مرسوم روایت خود را میآغازند،شروع نمیشود و نقطهای از زندگی شخصیت به عنوان نقطه شروع خط داستانی انتخاب شده است که وقایع مهمی را پشت سر خود دارد،وقایعی که بعدها و در پیشرفت نمایشنامه به صورت خاطره با پس از یک وقفه زمانی بلند بازگویی میشود.
بارت پیوستاری کلی در روایت را در نظر میآورد که در یک سر آن روایت کاملا کارکردی-به مانند حکایتها یا اسطورهها-و در سر دیگر آن روایات کاملا شاخصی-مثل رمانهای روانشناختی- قرار میگیرد(همان:45)از آنجا که در نمایشنامه خانمچه و مهتابی بیشتر آنچه حاضر است،در جهت بیان روزگار شخصیتها،سابقه آنها و روحیاتشان است که از خلال توصیفات آنها مطرح میشود،میتوان نمایشنامه را به آثار بیشتر شاخصی مانند رمانهای ذهنیت محور نزدیک دانست.
در مورد تکرار وقایع نیز،نمایشنامه خانمچه و مهتابی چند واقعه مانند دعوای گلین با همسرش،مهمانی آشنایی سامان و همسرش،حضور لیلا و همسرش در رستوران و حضور پرستار بر سر بالین خانجون پس از رفتن بستگانش را از منظرهای متفاوت تکرار میکند و این تکرارها در جهت کم رنگ کردن اهمیت واقعههاست؛وقایعی که به نظر میرسد نقطه عطف هر داستان باشند،اما با این ترفند در اهمیت آنها تشکیک حاصل میآید."