چکیده:
در این نوشته،نخست از نقد عقل نظری،سپس نقد عقل عملی و بعد از آن از نقد حکم سخن خواهد رفت و در پایان،جایگاه خدا در این انقلاب کپرنیکی به اجمال بررسی خواهد شد.بلکه این انقلاب را در کتاب نقادی عقل عملی و نیز نقد حکم و آثار دیگر کانت میتوان مشاهده کرد.بنابراین میتوان اومانیسم کانت را در هر سه نقد دنبال کرد.
خلاصه ماشینی:
"(همان،ص 154) از این دیدگاه میتوان نتیجه گرفت که انقلاب کپرنیکی کانت در قلمرو اخلاق، از این حیث بر پایههای اومانیستی استوار شده است که منشأی الزام اخلاقی را خارج از انسان نمیداند و برخلاق فلاسفهء دینی که الزام اخلاقی را-غالبا-در خدا یا معاد و یا همچون هابر الزام اخلاقی و ضمانت اجرای احکام اخلاقی را در دولت ریشهیابی میکنند،از نظر کانت،الزام اخلاقی به ارادهء انسان یعنی به عقل عملی او باز میگردد و هیچ منشأیی غیراز ارادهء انسان ندارد و حکم اخلاقی که از ارادهء انسان صادر میشود،هیچ غایتی خارج از خود انسان ندارد،و به همین جهت مطلق یا نامشروط و لذا تنجیزی است.
همهء سخن کانت این است که چون حکم تفکری چنان است که هست،کلیهء تحقیقات تجربی در طبیعت از ابتدا این نکته را در بر دارد که طبیعت چنان است که گویی حاوی نظامی از قوانین تجربی است که با مبنای مشترک خود در عقلی غیراز عقل ما وحدت یافتهاند و منطبق با قوای شناسایی ما هستند؛بنابراین،در طبیعت غرض و غایتی نیست بلکه قوهء حکم «این غایت را به طبیعت اسناد میدهد»(همان،ص xxxx )؛و چون اصل ماتقدم قوهء حکم،اکتشافی است،اسناد غایت به طبیعت امری است سوبژکتیو و همین نکته، هستهء اصلی انقلاب کپرنیکی کانت در کتاب نقد حکم است.
اما از سوی دیگر،قوهء حکم به وسیلهء اصل ماتقدم و پیشین خود برای حکم دربارهء طبیعت،ما را وادار میدارد که حقیقت ناپدیداری یا نومینال را همچون امری «فراحسی»هم در داخل و هم در خارج از شخص خود-آنطور که قوهء عاقله معلوم میکندباشد-لحاظ کنیم؛زیرا فاهمه طبیعت را بهعنوان پدیدار آن نومن بازمینمایاند و عقل را به موجب قانون عملی پیشین خود،به آن حقیقت نومینال تعین میبخشد و نشان میدهد که چگونه تعقل میشود و«به این ترتی،قوهء حکم،انتقال از قلمرو مفهوم طبیعت به قلمرو مفهوم آزادی را میسر میسازد»(همان،ص lvi )."