چکیده:
مهمترین محور در عرصهء اندیشه فلسفی،هستیشناسی است.عموم حکیمان در تأملات فلسفی خود به بررسی ابعاد مختلف این موضوع پرداختهاند.بحث از هستی برای نخستین بار و به صورت مستقل در اندیشههای ارسطو، فیلسوف یونان باستان،طرح شد.پس از آن در فلسفهء اسلامی با عنوان اصالت وجود مورد توجه فیلسوفان مشاء قرار گرفت.سپس سهروردی، فیلسوف اشراقی،با نقد دلایل آنان در کفایت براهین آنها تشکیک کرد و به دنبال آن،بحث اصالت ماهیت و اعتباریت وجود در فلسفه اسلامی مطرح شد. از اینرو،برخی سهروردی را طرفدار اصالت ماهیت و اعتباریت وجود پنداشتهاند هرچند برخی نیز نقد وی را بر ادلهء مشاء به عنوان نظر نهایی او در این باب تلقی نکردهاند.نگارنده در این نوشتار با مراجعه به آثار سهروردی در موضوعاتی مانند:مسألهء شرور،علت و معلول،مجردات،نفس، خداوند و...به تحلیل و بررسی آرای وی در مورد وجود پرداختهاند و سرانجام به این نتیجه دست یافته است که نقد شیخ اشراق را بر حکمت مشاء نمیتوان به معنای طرفداری وی از اصالت ماهیت قلمداد کرد.
خلاصه ماشینی:
"سهروردی میان مفهوم و مصداق وجود اشتباه نموده است زیرا وجود به لحاظ مفهومیاش که همان مفهوم عام وجود است شامل تمام مواردی میشود که سهروردی مطرح ساخت ولی از نظر عینیت خارجی تمامی حقایق حتی عدم و ملکه را نیز در بر میگیرد البته به این مهم باید توجه داشت که شمول وجود نسبت به موارد یادشده در برخی بالاصاله و در برخی موارد بالتبع است و در مواردی به شدت و ضعف لذا واژه وجود در مورد صمدی که علت ندارد و قویترین مرتبه وجودی است و هم در مورد ضعیفترین مرتبه وجودی که عبارت است از وجود هیولی و نیز در مورد نسب و اضافات که از آن ضعیفتر است به کار میرود اما اینکه برخی افراد وجود عقلیاند(مانند مفهوم عدم در ذهن)و یا برخی ناقصاند به گونهای که در مرز عدم و نیستیاند به هیچوجه نمیتواند دلیل بر اعتباریت وجود باشد زیرا وجود دارای حقیقتی گسترده است که با توجه به قلمرو صدق خود همه مراتب حقیقت هستی را به شدت و ضعف و کمال و نقص در بر میگیرد(نکـ:تعلیقهء ملا صدرا بر شرح حکمه الاشراق،ص 190؛اسفار،1/63-65)."