چکیده:
آنچه تا بحال در محافل یا بحثهای علمی دربارهء نقد حکمت متعالیه بر حکمت اشراق در مباحث وجودشناختی مطرح شده،بیشتر ناظر به بحثهای تصدیقی و نقد ادله و احتجاجات سهروردی از دید صدرا و پیروان او بوده و کمتر به جنبهء تصوری و مفهومی این بحث پرداخته شده است،حال آنکه میبایست از سهروردی-که وی را از جملهء نخستین تحلیلگران معنایی در فلسفه اسلامی دانستهاند-انتظار داشت از حیث تحلیل مفهومی وجود و ماهیت و ربط بین آندو بقوت اندیشیده باشد.اما دیدگاه صدرا جز این است و در خلال نقدهایی که وی به عمل آورده،حتی پیش از ورود به مباحث تصدیقی و استدلالی معتقد است کاستیهای علمی در ناحیهء فهم دقیق مفاهیم وجود،نور و ماهیت و در نتیجه در تحریر محل نزاع بین فلاسفه مشاء یعنی قایلان به عینیت(زیادت)وجود از سویی و اصالت ماهیت در حکمت اشراق از سوی دیگر موجود بوده که در نتیجه سهروردی را بسوی اصالت ماهیت سوق داده است.
مقالهء حاضر ضمن مقایسه مفهوم ماهیت و وجود همچنین نور و وجود در حکمت اشراق و حکمت متعالیه به تبیین محل نزاع بین مذاهب اصالت ماهیت،اصالت نور و اصالت وجود و در نهایت به نقد سخنان قایلان به وحدت اصالت نور سهروردی و اصالت وجود صدرا،و نیز تحلیل سخنانی از سهروردی که باعث و موهم موضع مزبور شده است،میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"اما دیدگاه صدرا جز این است و در خلال نقدهایی که وی به عمل آورده،حتی پیش از ورود به مباحث تصدیقی و استدلالی معتقد است کاستیهای علمی در ناحیهء فهم دقیق مفاهیم وجود،نور و ماهیت و در نتیجه در تحریر محل نزاع بین فلاسفه مشاء یعنی قایلان به عینیت(زیادت)وجود از سویی و اصالت ماهیت در حکمت اشراق از سوی دیگر موجود بوده که در نتیجه سهروردی را بسوی اصالت ماهیت سوق داده است.
29،30 صدرا در مورد سومین معنایی که شیخ اشراق مطرح کرده،در تعلیقه خود بر حکمة الاشراق سخنی نگفته اما میتوان از نحوهء تحریر محل نزاع توسط او که در بخش بعد مطرح خواهد شد،دریافت که محل بحث در عینیت یا اعتباریت،محکی عنه همین معنای محمولی وجود است که از آن به حقیقت،ذات و مانند آن نیز تعبیر میشود و اشکالی ندارد که از امری عینی با چند مفهوم یا لفظ تعبیر شود،چنانکه از حیوان ناطق با الفاظ انسان،بشر،مردم و...
صدر المتألهین در ضمن نقد نخستین استدلال مطرح شده در حکمت اشراق بر اعتباریت وجود در ارزیابی این کلام شیخ که«وجود اگر واقعی و خارجی باشد،یا جوهر است یا عرض و در هر دو حال به محال میانجامد»میگوید:حق آنست که وجود فی حد نفسه نه جوهر است نه عرض و اتصاف جوهر و عرض بوجود بمعنی اتحاد با آندو در خارج است و قابل حمل بودن بر ایندو مفهوم بدین معنی نیست که وجود بعنوان وصف قایم به جوهر بوده باشد،بلکه وجود در خارج با جوهر و عرض متحد است و در ذهن متعایر."