خلاصه ماشینی:
شعره برای خوش آمد گفتن آمد، عاشق شده است، میگوید: تو غمت را به باد بده مانند فرهاد اذیتکش هستی خواب من پدیدار شد سینهام را برایت باغ شداد کنم تو در آن حکومت کن ای جوان غریب پایافزارت روی چشمم انگبین و نبات بگیر هر چه نزد تو مقبول است.
محمد عاشق است هیچ هوش ندارد از کار دنیا هیچ آگهی ندارد نمیداند دوست و دشمن کیست؟ اگر آنجا اسبی دیدند و مردی چون شیر بیرون آمد خبر برای شاه بردند: مردی که دیوانه یا مست است او را معذور دار ای شاه کارخانه 1 این نادان نابلد بوده است امشب در حرمخانه مهمان بوده است.
ئهگهر گهراوه وهرودکی بالتهر: عهزیزم نه کهی جهنگ و جوداو شهر نهم کهی مالویران دلبر یندارم به زمان خوش پیک بینه کارم مگر خیمههای برافراشته را ندیده بود؟ هفت صد خیمه بر پا شده قند و انگبین و خان حاضر شده گلاب و نبات با آب یخ مردان در کجا مهمان میشوند؟ باید مرغان کاسه سرش را ببرند این دیوانه و مجنون است مرد در حرمخانه مهمان میشود؟ شعره و گلندام بسیار التماس میکردند با لفظ شیرین با کلام خوش غضنفر برآشفت آنان را جواب نداد بروید این دیوانه عوام را صدا کنید چکاره است؟پیش من بیاید شعره با دل پر غم برگشت، نزدیک است از برای محمد دلش بترکد.
اگر وردوک 1 بالتر برگشت عزیزم جنگ و جدال و شرمکن مرا خانه خراب نکنی دلم مجروح اسن با زبان خوش برای من کار را درست کن (1)-وردوک:بفتح اول و سکون دوم و واو مجهول مرغی است که روی آبا مینشیند شبیه مرغابی ولی از آن کوچکتر است ضمنا هم باید گفت این کلمه با اردک شباهت لفظی دارد.